گروه جهاد و مقاومت ایلام بیدار::26 مرداد ماه سالروز ورود آزادگان سرافراز به میهن اسلامی است، روزی که دلیرمردان دوران جبهه و جنگ با به خطر افتاد جان و مال خود برای حفاظت از خاک ایران اسلامی ذره ای تردید به خود راه ندادند؛ اما این روز در استان ایلام که خود محل درگیر با جنگ بود از حساسیت ویژه ای برخوردار است و تکریم این عزیزان حساسیت ویژه برای مردمان این دیار دارد.
به همین منظور با آزاده خوش نام ایلامی "قدرت ا... صیدی زاده" به مصاحبه نشستیم. از همان ابتدای دیدار در درب ورودی منزل ایشان چهره خندانشان در استقبال از خبرنگار ایلام بیدار نشان می داد که انگار نه انگار سال ها زیر دست شکنجه های دشمن کوتاه اذیتی را متحمل شده است.

صیدی زاده در این مصاحبه به گفته خودش یک ده هزارم تنهایی ها و مشقت های حضرت زینب(س) را توانسته درک کند و ائمه اطهار را الگوی خودر کرده است؛ این آزاده سرافراز ایلامی در این مصاحبه از دست غیب الهی برایمان می گوید که برای لو نرفتن عملیات آن را حس کرده است.
مصاحبه کاملایلام بیداربا آزاده خوش نام ایلامی "قدرت ا... صیدی زاده" در زیر آمده است:
ایلام بیدار:: در ابتدا مقدمه ای کوتاه از چگونگی ورودتان به دفاع مقدس برایمان بفرمایید.
در زمانی که انقلاب پیروز شد ما هم بر خود وظیفه دانستیم که از انقلاب دفاع کنیم که دیری از انقلاب نپایی که دشمن بعثی به کشور حمله کرد و همین شد که در 22 اردیبهشت 59 به عضویت رسمی سپاه پاسدران انقلاب اسلامی درآییم. از رده دسته گروهان و فرمانده گروهان و مسئول محور عملیاتی هم حضور داشته ام.
آخر جنگ و شش روز پس از قطعنامه عراق اقدام به شورش کرد و منافقین نیز از خط کرمانشاه ورود کردند و این باعث شد تا عراق اقدام به یک حمله سراسری کند و در ایلام یادم هست که در آن روز حتی با مرکز و آقای کرمی فرمانده لشکر صحبت می کردم اعلام کرد که به ایلام و شما نمی توانیم کمکی کنیم چونکه واقعا شما هستید و مردم و مرز و ایلام و این شد که مردم سنگ تمام گذاشتند.

ایلام بیدار:: چگونه اسیر بعثی ها شدید؟
آن هنگام که وارد صالح آباد که محدوده درگیری بود شدیم تیپی در صالح آباد مستقر شده بود و یک لشکر از پایین گلان نیز در سمت حرکت بود این شد که تصمیم گرفتیم برای جلوگیری از ادامه حرکت دشمن به صحنه آمدیم که متأسفانه ما بسیار کم و تنها پنج نفر بودیم و تنها از یک اسلحه سبک برخوردار بودیم.
مجبور شدیم مقداری عقب نشینی کنیم و این بود که متوجه شدیم برای ما از شب گذشته هلی برد کرده بودند و از پشت ما را محاصره کردند و ما در مرکز نیروهای عراقی محاصره و به مدت دو سال و 45 روز اسیر ماندیم.
بچه ها می گفتند که حضرت زینب(س) در کربلا و در شام چه کشیده و شاید برای ما که ملموس نبود درک نمی کردیم چه کشیده است ولی در زمان اکنون سازمان ملل و صلیب سرخ جهانی و ماده 117 ژنو موجود است و علیرغم آن می توان تجسم کرد که حضرت زینب و فرزندان در آن همه خرابه ها از دست دشمنان اسلام چه کشیدند.
وقتی دست غیب الهی نامه دبیر شورای عالی امنیت ملی را لو نداد
اما چیزی که در از زمان اسارت تا لحظه آزادسازی جالب بود اینکه خداوند در همه مراحل حافظ و نگهدارم بود به طوری که همان روز اولی که بنده را اسیر کردند لذا ستوان دومی نزدیک من شد، یک کلمه هم حرفی نزد که از زبانش چیزی بفهمم اقدام به تفتیش کرد در جیب اول که تفتیش کرد مقداری پول ها بود و در جیب دوم عکس امام راحل و بچه ها و مأموریت جا شده بود.

این شد که در عملیات شاخ شمیران چند تن از هم رزمان اسیر شده بودند و بنا داشتم از کمپ اسرا بازدید کنم که اطمینان پیدا کنیم که در کمپ نیستند، برای همین منظور آقای کرمی فرمانده لشکر نامه نوشته بود به آقای شمخانی که آن زمان فرمانده نیروی زمینی بود مبنی بر اینکه جناب صیدی از فرماندهان عملیات شاخ شمیران به تعداد سه نفر از نیروهای تحت نظر ایشان نیست که برای انتقال نامه ای دهید تا در زندان اسرای عراقی در کرمانشاه اعزام شود تا پیگیر این موضوع شود، برهمین اساس آقای شمخانی زیر نامه نوشته بود آقای صیدی به کمپ اسرای عراقی در کرمانشاه منتقل و از همه اسرای والفجر 10 بازجویی نماید.
همین شد که یکی از هم رزمان خود در عملیات که به اسارت درآمده بود به نام آقای منصوری را شناختم و مابقی را نتوانستم تشخیص دهم و لذا آن نامه با حکم مأموریت هم در جیبم بود و کافی بود به آنها برسد تا من را تیکه تیکه می کردند. با این وجود به همه چیز از جمله تیکه تیکه شدن و قطع نخاع و شهادت و همه فکر کرده بودم فقط این یک چیز برای من قابل تصور نبود.
از خدا خواستم کمک کند تا اطلاعاتی که دارم لو نرود لذا آن ستوان عراقی همان کیف را باز و صفحه اول را که دید عکس امام خمینی(ره) است و دیگر کیف را درجیب خود گذاشت و به مابقی صفحات نگاه نکرد و این شد که آن را در جیب خود گذاشت و تا مسیر نزدیک سرنی هیچ حرفی نزد و بعد از آن به مسیر خود بازگشت و اعتقاد شخصی خودم بر این است که آن شخص مأموری از طرف خدا بود.
ایلام بیدار:: دشمن برای گرفتن اطلاعات از اسرا از چه شیوه هایی استفاده می کرد؟
در تکمیل سوال قبل باید عرض کنم برای این منظور دیگر کسی از من خبر نداشت که چه کسی هستم و چه کاره هستم؛ مسیر را که ادامه دادیم به اردوگاه عراقی که رسیدیم به یکی از فرماندهان عراقی اعلام کردند که یکی از پاسداران را دستگیر کرده ایم و از قضا آن روز هم شلوار کردی ایلامی پوشیده بودم و هم پیراهن کردی و نیز گیوه محلی بعد از بنده پرسیدند که چه کاره هستید که گفتم بنده از اهالی صالح آباد هستم که در مشغول درو بودم و افسر عراقی پرسید اگر راست میگویی به این تبر چه می گویند بنده نیز اسمی به ذهنم رسید و گفتم "بزه مله" و گفت یعنی چه؟ این بود که گفتم مردم صالح آباد را بیاورید اگر چیزی غیر از این بود بنده را اعدام کنید.
خلاصه دید که زیر بار نمی روم سینه ام را به صخره ای که انجا بود قرار دادند و دو سه گلوله به اطرافم شلیک کردند و افسر عراقی با زبان فارسی گفت مگر تیراندازی بلد نیستی گلوله را به مغز ایرانی هدف بگیر این بود که فهمیدم قصد ترساندنم را دارند تا اطلاعاتی از من بگیرند که موفق به انجام این کار نشدند.
ایلام بیدار:: از حالات روحی خودتان در دوران اسارت بگویید.
در زمان اسارت آنچه اسرا را اذیت می کرد شکنجه های روحی عراقی ها بود به طوری که باعث می شود از شدت این شکنجه ها بسیاری اوقات میلی برای خوردن وجود نداشت، به طور مثال یکی از کارهایی که صورت گرفت خنجر را به گلوی اسرا می بردند و مابقی اسرا را مجبور به دیدن این صحنه می کردند و بعد از آن اعلام کردند که باید خون گلوی بریده را بخوریم و خدا می داند که برای شکنجه هایی که می دادنند 100 بار مردیم و زنده شدیم.
بعد از شش ماه اقدام به تهیه تلویزیون برای اسرای ایرانی کردند و هر چهار آسایشگاه یک تولیوزیون داده بودند و در یک صحنه رایزنی های مقامات کشورمان را دیدیم و صبح بعد همان روز به ما اعلام کردند که مهمانی شما به تمام رسیده است و این شد که در روز 16 شهریور 69 از دست بعثی ها آزاد شدیم.

ایلام بیدار:: چه توصیه ای برای جوانان دارید؟
ما در کشور جوانان بسیار مستعدی داریم که در فضا و هسته ای و موشک و پزشکی و غیره حرف ها برای گفتن دارند و باید قدر این سرمایه خوب را بدانیم و دولت درصدد رفع اشتغال این قشر مهم از جامعه برآید، توصیه من به جوانان این است که تا می توانند ادامه دهنده راه شهدا باشند و ذره ای از مسیر ولایت جدا نشوند و همان راه را ادامه دهند تا شاهد بالندگی کشور عزیزمان ایران اسلامی باشیم.
انتهای پیام/س

نظر شما
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد