سرویس: فرهنگ و هنر
کد خبر: 37696
|
10:27 - 1398/06/20
نسخه چاپی

غیر فارسی‌زبانان چگونه خوشنویسی می‌آموزند؟

غیر فارسی‌زبانان چگونه خوشنویسی می‌آموزند؟
بهمن پناهی مدرس خوشنویسی در فرانسه می‌گوید: برای آموزش خوشنویسی به اروپایی‌ها و غیرفارسی‌زبانان، باید قدم به قدم آن‌ها را به کُنه هنر نزدیک کرد. یعنی ابتدا از فرم شروع کرد و سپس به زبان فارسی و در نهایت به فرهنگ ایران رسید.

به گزارشايلام بيدار، «بهمن پناهی» فارغ‌التحصیل دانشکده هنر دانشگاه تهران و دانش‌آموخته هنرهای تجسمی از دانشگاه سوربن فرانسه است. او در خوشنویسی محضر اساتیدی همچون غلامحسین امیرخانی، یدالله کابلی و زنده‌یاد عبدالله فرادی را درک کرده و در موسیقی از آموزه‌های اساتیدی مانند هوشنگ ظریف و محمدرضا لطفی بهره برده است. به همین دلیل در رساله دکتری خود روی رابطه متقابل موسیقی با خوشنویسی متمرکز شده و این موضوع را تحت عنوان «موزیکالیگرافی» (هارمونی موسیقی و خوشنویسی) عرضه کرده است. این استاد خوشنویسی اخیراً و پس از دو دهه، نمایشگاه خط ‌نگاره‌های خود با عنوان «موزیکالیگرافى» در فرهنگسرای نیاوران برپا کرد و ۲۵ تابلوی بزرگ را در معرض دید عموم قرار داد که با استقبال عموم مواجه شد. 

بخش دوم و پایانی گفت‌وگوی ما با بهمن پناهی را در ادامه می‌خوانید. 

 

 

* خوشنویسی ایرانی، ارتباط مستقیم و تنگاتنگی با زبان فارسی دارد، اما در کارگاه‌هایی که برگزار می‌کنید، مخاطب شما معمولاً زبان فارسی نمی‌داند، دیدگاه این افراد نسبت به خوشنویسیِ ایران چیست؟ مثلاً همان برداشتی که ما از هنرِ شرق آسیا (خطوط چینی و ژاپنی) داریم، آنها هم چنین برداشتی دارند یا نه ارتباط‌شان نزدیکتر از این حرف‌هاست؟

طبیعتاً زبان هنر اول یک برخوردِ پوسته‌ای است، در مورد همۀ هنرها این ویژگی است و حتی در مورد درون‌فرهنگی هم همینطور است، یعنی شما وقتی موسیقی گوش می‌‌دهید آیا در کُنه ساختارِ موسیقیایی آن می‌روید؟ مثلاً ببینید چه اتفاقاتی از نظر آهنگ‌سازی یا از نظر سازبندی یا رنگ‌آمیزی اتفاق افتاده است؟ نمی‌کنید بنابراین اولین برخوردِ شما برخوردِ پوسته است یعنی آن شکل بیرونی و حسِ بیرونیِ یک اثر است، در مورد نقاشی همینطور است و در مورد همۀ هنرها همینطور است، حتی درون‌فرهنگی عرض می‌کنم. بعد بستگی به این دارد که شما چقدر علاقمند باشید یا چقدر حرفه‌ای باشید که بتواند وارد لایه‌های دیگر شوید، اگر شما به موسیقی علاقۀ شدید داشته باشید یا یک موزیسین باشید، طبیعتاً لایه‌های دیگری از این قطعه یا آهنگ برداشت می‌کنید و با آن  ارتباط ایجاد می‌کنید.
خب از خارج هم همین است منتها با یک لایۀ اضافی، نام آن لایۀ اضافی را «فرهنگ» می‌گذاریم یعنی مثلاً همانطور که شما با یک خوشنویسی ارتباط برقرار می‌کنید از نظر پوستۀ بیرونی، ظاهر زیبای آن را می‌بینید، رنگ‌ها و غیره را می‌بینید، ولی اگر شعرِ حافظ باشد، حافظ را می‌شناسید و با حافظ هم یک لایۀ اولیۀ برخوردی دارید؛ آن جزء لایه‌‌های فرهنگیِ دیگری است که برای شما قابل لمس است و برای مخاطب غیرفارسی‌زبان قابل لمس نیست، بنابراین او باید یک کار اضافی بکند یعنی اولین کاری که باید بکند این است که این پوستۀ فرهنگی که گاهی وقت‌ها می‌تواند مانع ورود شود را بردارد، بعد وارد لایه‌های دیگر برخورد شود، حالا یا طرف این ویژگی و این علاقمندی و جدیت را دارد یا اینکه آن کسی که دارد این آموزش را می‌دهد، باید تکنیک‌ها و روش‌هایی را ارائه بدهد.

برای آموزش خوشنویسی به اروپایی‌ها و غیرفارسی‌زبانان، باید قدم به قدم آن‌ها را به کُنه هنر نزدیک کرد. یعنی ابتدا از فرم شروع کرد و سپس به زبان فارسی و فرهنگ رسید

کاری که من آنجا کردم سعی کردم این لایه‌ها را بردارم، یعنی قدم به قدم آن‌ها را به کُنه هنر نزدیک کردم، اول پوستۀ اولیه بوده، چون خوشنویسی زیباست، فرم دارد، حرکت دارد، زیباییِ بصری دارد، تجسمی است دیگر، ممکن است برخورد اولیه آن باشد ولی من به این بسنده نمی‌کنم و نکردم، شاید استقبال زیادی که از کار من در آنجا شده و بیشترین مخاطبین من خارجی هستند و تقریباً تمامی مخاطبینِ آموزشی من خارجی‌ها هستند، به این دلیل بوده که من این پوستۀ اولیه را معرفی می‌کنم، کار می‌کنیم، تمرین می‌کنیم؛ بعد سراغ لایه‌های بیشتر می‌رویم. زبان یکی از آنهاست، تقریباً همۀ شاگردهایم هم به نوعی واردِ موضوع زبان فارسی می‌شوند و اگر مثلاً پیش‌زمینه‌ای دارند، عربی بلد هستند وارد این می‌شوند و از این طریق حداقل تشخیص می‌دهند این حرف و این کلمه چیست، چه نوشته شده؟ خودشان می‌توانند کلمه به کلمه بفهمند چیست و بعد لایه‌های بعدی لایه‌های شعری، ادبی و متنی است که من در این خیلی وسواسِ جدی نشان می‌دهم که چه متنی انتخاب کنم که زبان زبانِ بین‌المللی باشد، همان لایه‌ای که می‌تواند از نظر فرهنگی اختلاف ایجاد کند یا مانع ایجاد کند را برمی‌‌دارم.

مثلاً مولانا می‌گوید «سگی بگذار ما هم مردمانیم»، اصولاً سگ در ادبیات ایران و حتی اسلامی مفهوم مثبت ندارد در حالی که سگ آنجا موجودِ بسیار دوست‌داشتنی و بعضاً عضوی از خانواده است، بنابراین من اگر این جمله را بنویسم و به آنها تحمیل کنم که این جمله را بنویسید، درواقع دارم نه تنها یک پوستۀ فرهنگی را برنمی‌دارم و یک کارِ فرهنگی نمی‌کنم، حتی دارم یک چالش ایجاد می‌کنم و این کار را نمی‌کنم، برعکس می‌آیم انتخابِ مفاهیم و اشعاری می‌کنم که زبان‌شان و پیام‌شان جهانی است و برای فرهنگ‌های مختلف قابل درک است، بنابراین سعی می‌کنم آن پوسته در این ارتباط مانع ایجاد نکند. این است که نه کسانی که باغ من کار می‌کنند ـ بنده راجع به کلاس‌های خودم می‌گویم ـ هیچ کدام نگاهِ من نامش را گذاشتم «روش طوطی‌‌وار» با خوشنویسی برخورد نمی‌کنم که بیایند یک تصویری ببینند، جالب است، شکل بصری دارد، اِلمان‌های تجسمی دارد و آنها کپی کنند، اینطوری نیست.
اگر شما شاگردانِ پیشرفتۀ من را نگاه کنید اکثراً با زبان فارسی حداقل در حدی که می‌نویسند آشنا شدند، کلمات و نوشته را تشخیص می‌دهند و ترجمه می‌کنند و تمام چیزهایی که می‌نویسند، می‌فهمند و حتی از آن بیشتر! مثلاً اگر دارند از سعدی می‌نویسند، سعدی را می‌شناسند، رفته‌اند حداقل تعدادی شعر از او خواندند و بیوگرافی او را می‌دانند، این روشِ شخصی بنده بوده و خوشبختانه هم خیلی خیلی موفق بوده، اضافه بر آن چون تخصص من بحث موزیکالیگرافی بوده و من موضوعِ دخالت موزیک و موسیقی را در خوشنویسی به صورت جدی کار کردم و همانطور که خدمت‌تان عرض کردم تقریباً به طور عام می‌شود گفت آنها با زبانِ موسیقی خوب آشنا هستند، من از این موضوع خیلی استفاده می‌کنم یعنی می‌آیم با گرامر و با دستور زبان و با بیانِ هنریِ موسیقی، خوشنویسی را تعریف می‌کنم، یعنی مجبور می‌کنم یا به آنها پیشنهاد می‌کنم که خوشنویسی را بشنوند و از این طریق خیلی راحت‌تر می‌پذیرند و خیلی راحت‌تر می‌توانند ارتباط برقرار کنند.

 

 

* به موزیکالیگرافی اشاره کردید که درواقع ابداع شماست یا یک نوع دریافت شخصی شما بوده، آیا قابلیت انتقالِ آموزشِ عمومی دارد یا خیر؟
بله طبیعتاً دارد برای اینکه من فقط کارِ عملی نکردم، چون کارِ پژوهشی کردم، در قالب کار پژوهشی و تحلیلی قطعاً، چون یک تحقیق و پژوهش میان‌رشته‌ای بوده و این الان در غرب جا افتاده است، رشته‌های میان‌رشته‌ای، موضوعات میان‌رشته‌ای چه در علوم و چه در ادبیات و هنر و آنجا چیزِ غریبی نیست و این الان خودش یک دپارتمان‌هایی آنجا دارد که اصلاً کارشان موضوعات، تحقیقات و پژوهش‌های میان‌رشته‌ای است، این قابل انتقال است ولی این موضوعی که من مبدع آن بودم و روی آن کار کردم به عنوان موزیکالیگرافی یا کانسپت (مفهوم) این هم چون پشتوانۀ تحقیقی و پژوهشی دارد قطعاً می‌تواند جنبۀ آموزشی می‌تواند داشته باشد ولی از جهت مفهومی و هنری یک بحث دیگری دارد که من بارها اینجا توضیح دادم که دوستانِ علاقمند ما بیشتر متوجۀ قضیه باشند. 
این بخش یک بخش پژوهشی دارد، یک بخش نظری دارد که من آمدم دو موضوع را به عنوان یک کارِ میان‌رشته‌ای انتخاب کردم و کارِ پژوهشی کردم و مطلب نوشتم و کار کردم، این یک موضوع است، موضوع خلقِ آثارِ هنریِ من در قالب موزیکالیگرافی یک کانسپت (مفهوم) دیگری است، پشتوانۀ نظری آن این است ولی اینجا یک کانسپت مفهومی و هنری است، یک مانیفستِ هنرمندانه است، این بحث‌هایی که متاسفانه در ایران خیلی باز نشده است و من خیلی اصرار دارم برای دوستان جا بیفتد که من در بخش خلق آثار خودم وقتی موزیکالیگرافی را مطرح می‌کنم یک کانسپت فردیِ هنری است، مانند اینکه من با چه نگاهی، از چه زاویه‌ای، با چه پنجره‌ای، با چه لنزی دارم به هنرِ خودم نگاه می‌کنم؟ این است آن بخشی که قابل آموزش است بحث دیگری است و من به عنوان یک هنرمند می‌توانم تجربیات خودم را به دوستانی که به این کانسپت علاقمند هستم آموزش بدهم ولی جنبۀ پژوهشیِ دانشگاهی، علمی یک موضوع دیگری دارد که آن در قالب نظراتِ زیبایی‌شناسی و تحلیل‌های هنری و فلسفه هنر و تکنیک هنری و اینهاست که دو تا موضوع مختلف است که من احساس کردم در ایران این دو را نتوانستیم چون من هر دو را کار کردم.

موزیکالیگرافی یک دیدگاه فردیِ هنری است، البته که جنبۀ پژوهشی هم دارد که در قالب نظراتِ زیبایی‌شناسی و تحلیل‌های هنری و فلسفه هنر قرار می‌گیرد

من خیلی خوشحالم که این سوال را کردید. تزِ دکتری من این بوده اما دلیل بر این نیست که در آثار هنری من تمام این تز را می‌بینید، نه اینجا یک مانیفستِ هنریِ بنده است و دلیلش هم این است که در هنر مدرن اگر شما یک مانیفستِ شخصی نداشته باشید، اگر یک مفهومِ فردی و شخصی برای آثارِ خودتان نداشته باشید کار بدو شناسنامه است، کار جزیره‌ای و متفرق است، طبیعی هم است چون نمی‌توانید امروز صندلی بکشید بعد فردا پُرتره بکشید، روز بعد سیب و گل بکشید و اِلا آخر همینطوری بدون اینکه هیچ ساختارِ ذهنی پشت آنها باشد که شما بدانید به همۀ آنها با یک نگاهِ ویژه‌ای نگاه کردید، این می‌شود یک دوربینی که هر موضوعی بیاید شما می‌توانید از آن عکس بگیرید، ولی اگر یک عکاسی با نگاهِ ویژۀ خودش با یک زاویه‌ای که به هستی و به اطرافش نگاه می‌کند، به خلقِ برای عکسبرداری نگاه کند، آن کانسپت  شخصی فرد می‌شود.  من در این مجموعه‌ها این را در نمایشگاه‌ها ارائه کرد و کارهایی که عرضه کردم، نگاهی است که من به موضوع خط و خوشنویسی در آثارِ تجسمی داشتم و آن هم از نقطه-نظر و زاویۀ موسیقی بوده است.

* برای اجرا پِرفورمنس‌های موزیکالیگرافی، چه سازی برای همراهی انتخاب می‌کنید؟ به عبارت دیگر، از نظر شما خوشنویسی ایرانی با چه سازِ ایرانی قرابت بیشتری دارد؟
من نمی‌توانم این سوال را به شما جواب بدهم به دلیل اینکه برخوردهای اینگونه برخوردهای احساسی و فردی است.

*دریافت خودتان چیست؟ دوست دارید در پرفورمنس‌هایتان چه سازی را بیشتر بشنوید؟
ببینید رابطۀ موسیقی و هنرهای دیگر رابطۀ جدیدی نیست و سابقۀ طولانی‌ای دارد، نه از نظر پژوهشی و تحقیقی و دانشگاهی، از نظر اجرایی و عاطفی و غیره، تجربیاتِ زیادی در تاریخ قدیم ما شده است، چون خیلی از خوشنویسان ما موزیسین بودند، خیلی از موزیسین‌های ما در سطح بالا خوشنویس بودند و در رشته‌های مختلف و گاهی این به صورت همکاری اتفاق می‌افتاده، مخصوصاً در غرب بعد از زاییده شدن هنر مدرن در اواخر قرن ۱۸ که کم‌کم هنر مدرن رسمی‌تر و جدی‌تر شد، این قضیه هم یک شکلِ جدیدی به خودش گرفت و تجربیاتِ زیادی شد، خیلی از نقاشان آمدند با موسیقی پرفورمنس ایجاد کردند که آن زمان یعنی در دهۀ ۳۰، ۴۰ و ۶۰ خیلی مُد بود و در دهۀ ۶۰ هم چیزِ خیلی نویی بود، تصویر آمده بود، فیلمبرداری آمده بود می‌توانستند از آن تصویر بگیرند و نمایش بدهند و این تجربیات زیاد بود موسیقی و نقاشی و مجسمه‌سازی، طراحی، این رابطه‌های اجرایی خیلی هم اتفاق افتاده و درواقع به نوعی همۀ تجربیات آن تا حدی شده است و الان به نوعی دیگر با تکنولوژی‌های جدید دارد اتفاق می‌افتد، ما هنوز اول کار هستیم و در قالب و زبان بیانیِ مدرنِ هنر، اول کار هستیم و برای همین برای ما خیلی جالب است؛ منتها یک چیز را اشتباه نگیریم و خیلی اشتباهِ بزرگی هم است.

اگر کسی بیاید خط بنویسد و یک موسیقی هم همراهش باشد و فکر کند این نامش موزیکالیگرافی است یا مثلاً همراهی موسیقی و خوشنویسی است، اصلاً اینچنین نیست!

اینکه فکر می‌کنیم مثلاً اگر کسی بیاید خط بنویسد و یک موسیقی هم همراهش باشد این نامش موزیکالیگرافی است یا مثلاً همراهی موسیقی و خوشنویسی است، اصلاً این نیست، چون اولاً فردی است مثلاً بنده ممکن است با تارِ شادوران استاد لطفی خیلی لذت می‌برم و خط می‌نویسم که اینطور نیست چون برخلاف آن انتظار و دیدی که مردم از بیرون دارند من وقتی کار می‌کنم موسیقی گوش نمی‌دهم چون موزیسین هستم و موسیقی به نوعی حواسِ من را پرت می‌کند و تمرکز من را از کار می‌گیرد و من باید در سکوتِ محض کار کنم تقریباً از دوران نوجوانی تا به امروز همینطور بودم، بنابراین من مدلِ خوبی برای تعریف این کار نیستم ولی اصلاً اینکه یک موسیقی بیاید و یک خوشنویسی را همراهی بکند این مفهومش کاملاً فردی است شما به یک موزیسینی علاقمند هستید، با شما بیشتر ارتباط برقرار می‌کند و شاید به شما آرامش می‌دهد یا برعکس؛ نمی‌دانم! چون اینها موضوعاتِ کاملاً فردی است.
دوستانی متاسفانه اشتباه فهمیدند و فکر می‌کنند هر موسیقی‌ای که شما با اجرای یک تجسمی مثلاً خوشنوسی یا نقاشی برگزار شود نام این همکاریِ هنری است، اینطوری نیست من نام این را «موسیقی آمبیانس» آمبیانس یعنی فضا، مثلاً شما می‌روید یک رستوران موسیقی‌ای پخش می‌شود، شما چلوکباب می‌خورید، بغل‌دستی شما دیزی می‌خورد، دیگری سالاد می‌خورد و همه هم دارند یک موسیقی گوش می‌دهند و فرقی هم نمی‌کند شما چه چلوکباب می‌خوردید چه دیزی می‌خوردید این موسیقی پخش می‌شد، در این چه ارتباطی وجود دارد؟ موضوع این نیست ما موزیکِ آمبیانس برای اجرا نمی‌خواهیم، اگر این دو آرتیست به هر روشی که خودشان می‌دانند یا با تمرین یا با رفاقت یا با فهم مشترک یا با مفهوم مشترک به یک به قول موزیسین‌ها به یک هم‌آهنگی برسند، بین صدا و تصویر باید سینکِ دقیق بشود تا این تصویر و صدا با هم هماهنگ باشند واِلا یک چیزِ کمدی و فکاهی می‌شود. دقیقاً موزیکالیگرافی این است یعنی اگر بین آن فرد یا کسانی که دارند موزیک اجرا می‌کنند یا کسانی که دارند پرفورمنس موزیکالیگرافی یا نقاشی یا هر چیز دیگری اجرا می‌کنند، این رابطه سینک نشود فکاهی و جوک است یا اگر خیلی جدی نگیریم می‌توانیم بگوییم این موزیک آمبیانس است مثلاً که او دارد به عنوان کارِ شخصی‌اش استفاده می‌کند.
بنابراین این پرفورمنس را دوستان اشتباه نگیرند، هر چیزی را که دارند زنده‌ می‌بینند پرفورمنس نیست، این دو تا هنرمند هستند که باید در یک جایی به یک همخوانی، به یک دونوازی، دوخوانی، دونوشتنی برسند، یکی دارد تصویری این کار را می‌کند و یکی هم دارد صوتی این کار را می‌کند و اینها باید کاملاً با هم مَچ شود تا مفهوم پیدا بکند. این است که موزیکالیگرافی در اجرا و پرفورمنس معنی می‌شود.

اگر سوال‌تان از من است؛ من راحت بگویم هیچ موسیقی‌ای گوش نمی‌‌دهم! اگر منظورتان دیگران هستند هر کسی سلیقۀ خودش را دارد بعضی از دوستان ترجیح می‌دهند وقتی خوشنویسی کار می‌کنند موسیقی کلاسیک گوش می‌دهند، حتی خوشنویسیِ سنتی بود من دیدم و می‌شناسیم ولی بقیه مثلاً دوست دارند موسیقیِ سنتی باشد و یا فلان استاد یا فردی باشد که خودشان ترجیح می‌دهند.

 * برنامۀ بعدی شما برای برگزاری نمایشگاه چیست؟ خارج از ایران قصد دارید نمایشگاه برگزار کنید؟
بله، از یکی ـ دو سال پیش و طبق برنامه‌ریزی، یک توری دارم که از ماه نوامبر (آبان‌ماه) از شارجه امارات شروع می‌شود، نمایشگاه مفصلِ انفرادی هم است که به دعوت هنر معاصر و خوشنویسی شارجه دارم آنجا می‌روم و بعد هم تاریخِ دومین برنامه هم هنوز مشخص نشده احتمالاً مسکو خواهد بود و بعدی احتمالاً در اروپاست.

* آنجا هم برنامۀ فروش دارید؟
بله فروش که همه جا امکانش است که برای فروش می‌شود پیش‌بینی کرد.

* فروشِ نمایشگاه در ایران راضی‌کننده بود؟
نسبت به آن انتظاری که داشتم بله.

 

 

* برداشتِ شخصی من این بود که هدف شما فروش نیست، یعنی هدفِ شما در ایران چیز دیگری بود، اینطور بود؟
دقیقاً درست برداشت کردید چون من دقیقاً سه تا پلان برای حضورِ این بارم در ایران داشتم، یکی معرفیِ کارهایم بود که بعد از ۲۲، ۲۳ دوری از نمایشگاه در ایران کارهایم را در ایران به نمایش بگذارم و کارهایی که در این مدت تجربه کردم و آموختم و آموزاندم، در کشور خودم و وطن خودم بیاورم و جایی که احساس می‌کنم به آنجا تعلق دارم عرضه کنم بنابراین درواقع معرفی خودم و آثار خودم بودم، دومی معرفی مفهوم موزیکالیگرافی بود که من با این روش مبدع آن بودم و در ایران در این مورد کنفرانس و سخنرانی و کلا‌س‌های محدود داشتیم ولی آنطور که به شکل عینی بیاییم و نمونه‌هایش را اجرا کنیم و نشان بدهیم و مصاحبه‌های مختلف که توضیح بدهند و طی نمایشگاه جلسۀ مفصلی برای توضیح این مفهوم در محل و در نمایشگاه گذاشتم که پرسش و پاسخ هم انجام شود و در مجموع مفهوم موزیکالیگرافی در آنجا به صورت جست و گریخته این طرف و آن طرف شنیده می‌شود و گفتم و معرفی شده است، این دفعه به صورت منسجم‌تر معرفی کنم و جنبۀ آموزشی داشته باشد، برای همین هم این کنفرانس را گذاشتم و پرفورمنس موزیکالیگرافی گذاشتم و وقت بسیار زیادی گذاشتم برای اینکه در نمایشگاه حضور داشته باشیم مخصوصاً برای اساتید و دانشجوها و علاقمندانی که واقعاً می‌آیند این کار را ببینند و تا جایی که می‌توانستم توضیح دادم و به گفتگو نشستیم و این برای من خیلی مهم بود و این کار پِلانِ دوم من بود.
ایده سوم هم چون من یک هنرمندِ حرفه‌ای هستم بنابراین کارِ فروش آثار، منتها در آن بخش یک معذوریت داشتم و آن این بود که اولاً پلنِ اول من در این پروژه نبود، پلنِ سوم من بود، دوم این است که من خارج از ایران زندگی می‌کنم طبیعتا قیمت‌ آثار من با قیمت‌های جهانی و آن طرف دارد خرید و فروش می‌شود و اگر من می‌خواستم اینها را به ریالِ ایرانی تبدیل بکنم به نظر من با شرایطی که الان از نظر اقتصادی در ایران وجود دارد خیلی سنگین می‌شد بنابراین یک تعدیلِ نسبی کردم که نه کارِ خیلی ارزان شود و نه یکسان با قیمت‌هایی که به طور معمول می‌فروشم.

* یعنی قیمتی که بود، تغییر کرد؟
قیمت‌های بیرونم را کم کردم قیمت‌های دلاری و یورویی را، همان را به ریال تبدیل نکردم، قیمت‌ها را پایین آوردم با معیارها و اندازه‌های ایران قیمت‌گذاری کردیم.

 * گران‌ترین کار که روی جلد و پوستر هم بود، ۸۵ میلیون تومان قیمت داشت...
بله نمی‌دانم به پولِ خارجی چقدر می‌شود، اگر بخواهم رقم‌هایی که آنجا کارهایم را می‌فروشم و قیمت‌گذاری کردم اینجا بیاورم تقریباً حداقل ۳۰، ۴۰ درصد همۀ اینها بالاتر می‌رود.

* کفِ فروش آن‌ها چقدر است؟
آثاری کمتر از ۴، ۵ هزار دلار ندارم، کمتر از این قیمت در میان کارهای من قطعاً نیست و کارهایی هم دارم که تا ۱۲، ۱۳ هزار دلار قیمت می‌خورد که طبیعتاً در ایران خیلی گران می‌شود، چون هدفِ اولیۀ من در این پروژه نبود واقعاً دوست داشتم کارهای من در ایران عرضه شود و در دلِ جامعه برود و کسانی که دوست دارند استفاده کنند.

* بیشتر کارهایی که فروش رفت، آن‌هایی بود که روی کاغذ دستی نوشته بودید؟
نه از هر سه مدل کارها بود، یکی کارهای روی کاغذ بود که ویژگی خاصی داشت که به هرحال کارِ کاغذ و مرکب بود، دومی کارهای فرش حرف بود، که کارِ پرزحمت و ریاضتی است، بخشی هم کارهای سنگین و حجمی بود که خیلی مینی‌مالیستی و مختصر است، از همۀ اینها فروش رفت.

* در پایان اگر نکته‌ای دارید بفرمایید.
قلباً خیلی خوشحال هستم پروژه‌ای که بعد از سال‌ها در ایران داشتم بارها گفتم و باز هم تکرار می‌کنم پشت این نمایشگاه و پروژه‌ای که اجرا شد، چون فقط یک نمایشگاه نبود مجموعۀ فعالیت‌های هنری و فرهنگی بود که جنبۀ آموزشی داشت، جنبۀ فرهنگی، هنری و فردی داشت به همین دلیل من نام آن را پروژه گذاشتم، پروژۀ فرهنگی یا هر چیز دیگری که اتفاق افتاد موفق بود و من احساس رضایت قلبی از آن دارم، خیلی از دوستانم از من پرسیدند تیمی که با شما کار کردند چه کسانی بودند؟ خیلی از هر جهت موفق بوده است البته دوستان خیلی به من کمک کردند، از دوستانِ نزدیک من، هنرمندان و نزدیکان من به انحاء مختلف به من کمک کردند و اسپانسرهای من ولی تیمِ خاصی پشت این قضیه نبوده، یک تیمی بوده که نامش عشق است، عشق همان بوده که من با یک بی‌تابی از حدود یک سال پیش شروع شده، بی‌‌تابیِ غیرقابل وصفی این کارها را شروع کردم چون خیلی از کارهایم کارِ قبل است و همینطور آماده کردم تا در آخرین مرحله تمام شوند و به این نمایشگاه برسند.

 

 


یک اشتیاق و بی‌تابیِ وصف‌ناپذیری که خودم نمی‌دانم چرا ولی در این حد در جان من رسوخ کرده بود که من کارها را بیاورم و در ایران نمایش بدهم، کارهای من در جاهای دیگر هم نمایش داده می‌شود ولی من این بی‌تابی را نداشتم و به نظرم این بی‌تابی در آثارِ من هم رفت و این واقعه‌ای که در این نمایشگاه انجام شد و تزریق شد و همینطور به جانِ مردم هم ورود کرد، چون من وقتی کارهایم را آن روز با سختیِ بی‌حد و حصر از گمرک تحویل گرفتم، کارهای اداری و غیره که طبیعی است و باید انجام شود و وقتی کارها را آوردیم در قاب‌سازی و آماده کردیم و آوردیم روی میز تا روی آنها فکر کنیم من وقتی دستم به این آثار خورد و واقعاً بدون اراده شروع کردم به نوازش کردن آنها و بعد یکدفعه بغضم ترکید! که دوستان و برادرم نگران شدند فکر کردند به دلیل خستگیِ مُمتدی که در آنجا داشتم؛ چون بیشتر از ۶ ماه روانه حدود ۱۵ ساعت کار کردم، بسیاری از پروژه‌های معمولم را کنار گذاشتم، پارسال ۷ تا از کلاس‌هایم را برای این کار تعطیل کردم با اینکه شاگردانم بی‌تابانه مشتاق هستند تا من کلاس را برگزار کنم ولی من آنها را به یکی دو تا کلاس که در آنجا است محدود کردم و مجموعۀ اینها باعث شد بغضم ترکید و مانند یک بچه شروع کردم به گریه کردن و برای من خیلی عجیب بود و نفهمیدم چه شد!

از «ایران» تشکر می‌کنم که نشان می‌دهد با شرایطی که از نظر سیاسی و اقتصادی چندان آرامش‌بخش نیست، ولی هنر کماکان در این کشور زبانِ اول ماست

انگار بعد از سال‌ها بار اول است که به ایران می‌آیم درحالی که من تقریباً هر سال به ایران می‌آیم، این بار واقعاً طور دیگری آمدم چون با آثارم آمدم و دیدم آثارم سالم رسیدند و در تهران هستند و اینجا دارم آنها را لمس می‌کنم، و کسانی که با آثار و نمایشگاهِ من و این واقعه برخوردِ صمیمانه و صادقانه کردند فکر می‌کنم همه همین حس را داشتند. بازخوردها تا آنجایی که من می‌دانم و به من مربوط می‌شود قطعاً نقد و نظر است و شکی هم در آن نیست و من با کمال میل می‌پذیرم و نمی‌توانید تصور کنید چقدر مثبت بوده است! 
بر خودم فرض می‌دانم از تک تک عزیزانی که از همه جای دنیا برای دیدن من و کارهای من آمدند دست‌بوسی کنم و از کسانی که در این مجموعه به من کمک کردند قدردانی کنم و از «ایران» تشکر کنم که نشان می‌دهد با شرایطی که از نظر سیاسی و اقتصادی چندان آرامش‌بخش نیست، ولی هنر کماکان در این کشور زبانِ اول ماست. عشقِ اول ما که در طول تاریخ و تمدن بوده، هنر و فرهنگ است و نمونۀ کوچک آن را همین استقبالی دیدیم که از این نمایشگاه شد.

انتهای پیام/ر

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد

تازه ترین مطالب