به گزارش ایلام بیدار، محمد رستمی فعال فرهنگی و همیار طبیعت در یادداشتی نوشت: دبستان که رفتیم و آموزگار با همه ی مهربانی هایش دست مان را گرفت و آب را با همه نمناکی وزلالی اش در میان انگشتان کوچک مان بخش کرد و صدا کشید و نوشتیم
آب! آب!
به تصویر آن و علامت تعجب آن بی تفاوت بودیم و ندانستیم مولف دانای کتاب از تعجب و علامت آن مراد ومقصودی داشته است در این کشور کم آب!
نوشتیم آب
الف را با آ کلاه دار نوشتیم تا یادمان باشد گول نخوریم وآب یواش يواش تمام نشود و آن وقت کلاهی سرمان برود که با تمام شدن آب، خود آب آب پاکی روی دست مان بریزد
جماعت گویند نیمه خالی لیوان را ببین من می گویم عادت به بدبینی ندارم اما اتفاقا نیمه خالی لیوان ، نیمه خالی چاه را می بینم چون با این همه گرمای هوا ودود وماشین دیگر برفی نمی بارد ،کوهساران دیگر رخت سفید نمی پوشند .
گاهی باران چنان دیر می آید که نم نم اشک جاری می سازد و گاهی چنان تند می بارد که کس نمی داند آن مسافر چون آمد و چون رفت .
وقتی با گله و بز با ماشین و تراکتور و شخم سر کوه را بی آب می تراشیم و سیل مثل زنان فرزند مرده و شوی از دست داده صورت خاک را می تراشد آب کجا کرم کند و فرود آید که دیگر خانه وابخوانی ندارد!!! نه تنها فرو نمی شود اندوه دلی بهر درویشی در پایین دست فرو برده در آب بلکه می زاید غم و ناله بهر پیر زنی مانده در آبادی، که سیلاب همه گوسفندانش را برد و قصه گرگ آمد گرگ آمد به سیل آمد سیل آمد تغییر پیدا می کند .
اگر کمی دقت نکنیم آب تمام می شود عین آب خوردن . آن وقت حتی قصه های من هم آب در هاون کوبیدن هم نیست چون آبی بهر هاون کوبیدن نیست !
حالا که ایستایی را در بلندای کوهساران از یاد برده ایم و آب را گل کردیم حداقل این ته استکان مانده در ته چاه ها را تمام نکنیم.
با شیر و شلنگ بهر راندن پر کاهی انرا تا بیرون حیاط و کوچه دنبال نکنیم.
با صدای بلند فریاد بزنیم
هاوار بکشیم
ایست آب نیست.
انتهای پیام/ر

نظر شما
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد