به گزارش ایلام فردا، روزهای اول جنگ، شور و شوق مثال زدنی در بین مردم راه افتاده بود، مردم همه گوش به فرمان امام خمینی و رهبر خود در تلاش برای حفظ انقلاب بودند، دشمن نیز برای از بین بردن انقلاب حسینی مردم خوابی وحشتناک دیده بود، جنگی همه جانبه که سرنوشت آن را فرزندان و یاران امام(ره) در گهوارههای سال 42 رقم زدند.
آن روزها زمان آن فرا رسیده بود که آن کودکان دیروز درون گهوارهها و رزمندگان امروز گوش به فرمان رهبر انقلاب دست برتفنگ برده و از کیان خود دفاع کنند.
سردار علی دولتی فرمانده انتظامی فعلی استان ایلام و رزمنده دوران دفاع مقدس از خاطرات خود از آن زمان میگوید: تنها از زمان شروع جنگ 6 ماه نگذشته بود که من به همراه چهار نفر از همکلاسیهایم پس از انتظاری فراوان امتحانات پایان فصل را به اتمام رساندیم و برای عزیمت به جبهه راهی ستاد نام نویسی بسیج عشایری شهر کوچکمان نور آباد شدیم.
این رزمنده دلاور میگوید: مسئول ستاد از پذیرش ما امتناع میکرد. سن و سال کم ما بهانهای بود برای رد درخواست کودکانه ما به "اصطلاح آنان"، از ما اصرار و از آنها امید به آینده، اما اصرار ما نتیجه داد و ما را در ازای چند شرط قبول کردند، تیراندازی به قوطیهای کنسرو شرط اصلی فرمانده پایگاه بود.
وی ادامه داد: چهار فشنگ برای چهار قوطی خالی و پس از تیراندازی از دوستانم لبخند رضایت بر لب فرمانده پایگاه نشست و او با نگاهی حق به جانب خوشحال از شرطی بود که برای ما گذاشته بود و من نیز نا امیدانه به عنوان آخرین نفر از این گروه دانش آموزی اسلحه را به دست گرفتم و چهار فشنگ به چهار قوطی خالی کنسرو اصابت کرد.
این رزمنده دوران دفاع مقدس و سنگر فعلی نیروی انتظامی اضافه کرد: من شرط فرمانده پایگاه را به جا آوردم اما نمیتوانستم بدون دوستانم اعزام شوم، به دنبال فرمانده پایگاه رفتم التماس کردم، خواهشهای من کار ساز شد دوستانم میتوانستند با من عازم جبهه شوند، فرمانده خوبی بود.
دولتی تصریح کرد: بنیصدر رئیس جمهور وقت بود، کردستان از یک طرف محور شرارت منافقان و از طرفی دیگر محور حملات ددمنشانه صدامیان بود، بسیجیان نورآبادی که ما پنج نفر هم جزء آنها بودیم به منطقه مریوان اعزام شدیم.
وی ادامه داد: سردار حاج احمد متوسلیان فرمانده سپاه مریوان بود حاج احمد با اقتدار کار میکرد. پس از گذشت 6 ماه فرمانده یکی از محورهای عملیاتی آن منطقه شدم. فصل شروع مدرسه فرا رسید به نور آباد برگشته، دوباره مشغول تحصیل شدیم اما سودای جبهه یک شب ما را آرام نگذاشت تا اینکه پس از 9 ماه دوباره عازم جبهه شدیم در اردیبهشت سال 61 جذب سپاه پاسداران شدم.
دولتی تصریح کرد: چون سابقه حضور در جبهه داشتم در آموزش نظامی معاف شدم در اولین روز خدمت رسمی عازم جبهه شدیم 60 نفر از جوانان و دلیر مردان نورآبادی عازم عملیات بیتالمقدس در تاریخ 8/2/61 و منطقه فکه 16/2/61 شدیم در این عملیات از 60 نور آبادی 20 نفر شهید و 20 نفر مجروح شدند و 20 نفر نیز عملیات را به پایان رساندند و شهر کوچک نورآباد در یک روز پذیرای 20 شهید بود و مردم در تشیع جنازه این 20 گل پرپر شده شرکت کردند.
این رزمنده دلاور دوران دفاع مقدس اضافه کرد: حال و هوای عجیبی بود بچهها منتظر رمز عملیات بودند که حمله را شروع کنند، آن شب عراقیها هوشیار بودند، دشمن ما را زیر آتش گرفت یکی از بچهها که در ادامه این عملیات شهید شد برای بالا بردن روحیه رزمندگان فریاد الله اکبر سر داد و همه با فریاد الله اکبر به خاکریز زدند.
وی ادامه داد: گروهان، ما خوب پیش میرفت اما یک دفعه ورق برگشت بین نیروها فاصله افتاد، نزدیکیهای اذان صبح بود که متوجه شدیم در میدان مین گرفتار شده بودیم، میدان مین به شکلی بود که حرکت در آن خطرناک بود راه برگشتی نداشتیم صبر کردیم تا هوا روشن شود.
دولتی تصریح کرد: من که بیسیمچی گروهان بودم به دستور فرمانده خواستم با نیروهای خودی ارتباط برقرار کنم، اما بیسیم کار نمیکرد، هر کاری کردم بیسیم درست نمیشد هوا تاریک بود و از زمین و هوا گلوله بر سر ما میبارید، ناچار انتظار را، تنها چاره کار دانستیم، صبر کردیم تا صبح فرا رسید.
این رزمنده دوران دفاع مقدس اضافه کرد: با اولین نور افشانی آفتاب چیز عجیبی دیدم بیسیم بر اثر اصابت تیر مستقیم خراب شده بود، تیری که قرار بود به پشت من اصابت کند با فاصله چند سانتیمتر بیسیم را هدف قرار داده بود.
فارس
نظر شما
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد