سرویس: خواندنی ها
کد خبر: 58539
|
13:42 - 1402/01/01
نسخه چاپی

یاد بعضی نفرات روشنم می‌دارد |یک طلبه‌ سابقاً مهندس!

یاد بعضی نفرات روشنم می‌دارد |یک طلبه‌ سابقاً مهندس!
ما انسان‌ها به زنده کردن یاد برخی افراد در دل‌مان محتاجیم تا آرامی باشند بر حال‌مان و روشنایی بر تاریکی‌های راه مان. از همین رو، برآن شدیم تا گاهی، فانوس یاد یکی از این آدم‌ها را روشن کنیم. همان‌هایی که عمیقاً و دقیقاً درباره‌شان می‌توان گفت: «نام برخی نفرات رزق روحم شده است

به گزارش ایلام بیدار ، به قول شاعر، «مرده آن است که نامش به نکویی نبرند.» همین است که برخی‌ها حتی یادشان هم دل آدم را گرم می‌کند و راهش را روشن. همان‌ها که نیما یوشیج درباره‌شان گفت: «یاد بعضی نفرات روشنم می‌دارد…» 
ما انسان‌ها به زنده کردن یاد این گونه افراد در دل‌مان محتاجیم تا آرامی باشند بر حال‌مان و روشنایی بر تاریکی‌های راه مان. 
از همین رو، برآن شدیم تا گاهی، فانوس یاد یکی از این آدم‌ها را روشن کنیم. 
همان‌هایی که عمیقاً و دقیقاً درباره‌شان می‌توان گفت: «نام برخی نفرات رزق روحم شده است…» 

یک طلبه‌ی سابقاً مهندس

این بار صحبت‌مان درباره یک طلبه‌ی سابقاً مهندس است؛ «حجت الاسلام علی صفوی شاملو» که در عمر چهل‌ساله کوتاه، اما بلندش پایبند به اخلاق بود و نیکوکار، مخلص بود و فعال، خلّاق بود و ایده‌های خوبش را، خوب هم اجرا می‌کرد. 
همان کسی که پیش تر‌ها در کانال یادداشت هایش، با عنوان یادداشت‌های یک طلبه سابقاً مهندس، درباره خودش این گونه نوشته بود: «در طول این سال‌های طلبگی، شاید پر تکرارترین سوالی که پاسخ داده‌ام این بود که چه شد که پس از سال‌ها تحصیل دانشگاهی و کار صنعتی و… طلبه شدی؟ شاید بد نباشد عرض کنم که بنده فارغ التحصیل کارشناسی پلیمر از دانشگاه صنعتی امیر کبیر و کارشناسی ارشد مهندسی صنایع ازدانشگاه علم و صنعت هستم و در ۲۸ سالگی تحصیلات حوزوی را آغاز کردم.
هر روز صبح کتاب آمار مهندسی جان فروند و یکی دوتا دیگر از منابع مهندسی صنایع را به همراه چند تا از کتاب‌های استاد صفائی حائری توی کیفم می‌گذاشتم و به کتابخانه می‌آمدم.  شب، هنگام برگشتن به منزل، می‌دیدم که فقط کتاب‌های استاد را خوانده‌ام و تمام روزم به مطالعه و تفکر روی آن‌ها گذشته است…».
همین گرایش‌ها بود که باعث شده بود استاد شاملو در کنار درس و کار، سیر مطالعاتی صفائی خوانی در مساجد و دانشگاه‌ها برگزار کند و کم هم نبودند کسانی که حتی به صورت مجازی در این راه همراه استاد شده بودند و از شرح و توضیحات کاربردی استاد درباره برخی کتاب‌های مهم و بنیادی اما دیر هضم استاد صفائی حائری بهره می‌بردند. گویی یک صفائی حائری پیدا کرده بودند با دغدغه‌ها و افکار دست یافتنی در زمان خودشان. به قول یکی از شاگردانش، استاد جوان برایشان پله‌هایی می‌ساخت که فاصله آن‌ها را با عین صاد کم می‌کرد، دست می‌گرفت از آن‌هایی که دوست داشتند به این راه بیایند اما بضاعتشان کم بود. 

موسس مجموعه بی‌سابقه کتابرسان- شبکه توزیع جهادی کتاب

اولین چیزی که در مجموعه کتابرسان برایم جلب توجه می‌کند میانگین سنی ۲۱ سال در بین ۲۱ نفر نیرویی است که هر کدام در چرخاندن مجموعه کتابرسان مسئولیتی برعهده دارند. «محمد عربی»، نویسنده بیست و سه‌ساله‌ای که مدیریت محتوایی کتابرسان را بر عهده دارد، روند شکل گیری کتاب رسان را این گونه توصیف می‌کند: « آن نوجوان گرگانی که به عشق کتاب سلام-بر-ابراهیم مروّج کتاب شد، آن جوان دیگری که اولین دغدغه‌اش خالکوبی روی بدن بود ولی تحولاتش به جایی رسید که آثار «آیت الله قاضی» و «آیت الله بهجت» می‌خواند و خیلی‌های دیگر که با کتاب‌های پیشنهادی علی آقا مسیرشان عوض شده بود، انگیزه‌ای‌ شدند برای علی آقا در جهت راه اندازی مجموعه‌ای بی‌سابقه به نام کتابرسان. 

ماجرا از فروشگاه «کامپیوتر-مفید» شروع شد؛ آنهم با یک قفسه کتاب. علی آقای شاملو دغدغه‌اش را با یکی از جوان‌های فامیل، «جواد یاراحمدی»، که صاحب فروشگاه بود مطرح کرد، دغدغه شکل گیری شبکه‌ی-توزیع-جهادی- کتاب.

این قفسه کم‌کم تبدیل شد به ویترین و بعدتر وسط مجتمع تجاری تابان مشهد، شد یک نمایشگاه دائمی کتاب! شامل منتخبی از کتاب‌هایی که دوست داشت زودتر به دست مخاطب برسد. 
علی آقا می‌خواست تهدید فضاهای زرد و مسموم اینترنت را تبدیل کند به فرصت. فضای مجازی را ظرفیتی می‌دانست برای ترویج کتاب. می‌شد با دورترین روستاها هم ارتباط گرفت و کتاب‌های خوب را به‌دست‌شان رساند، آن هم کتاب‌هایی که به‌نظرش می‌توانست آدم‌ها را رشد بدهد و زندگی‌شان را زیر و رو کند. 

با وجود مشغله‌های فراوان کاری و گروهی، خودش شخصا برای معرفی کتاب‌ها وقت می‌گذاشت. کتاب‌رسان هم برایش محدود به یک صفحه مجازی نبود. حمایت از کنشگران عرصه‌ی کتاب، طرح‌های فروش قسطی کتاب، توزیع کتاب بین زندانیان، برپایی نمایشگاه کتاب‌های منتخب برای زائران امام رضا (ع)، بردن اردوهای دانشجویی به کتاب‌فروشی‌ها و… گوشه‌ای از ایده‌های ناب علی‌آقا بود که محقق‌شان کرد. 

یکی از ایده‌هایش «کتاب به شرط چاقو» بود. می‌گفت آنقدر به پیشنهادهایمان مطمئن هستیم که اگر بعد تهیه و مطالعه‌ی کتاب پشیمان بشوید، ضمن امکان مرجوع کردن کتاب، وجه پرداختی هم کامل برگردانده می‌شود! 

به ترویج کتاب خوب به چشم تکلیف برای خودش نگاه می‌کرد. برایش جدی بود و حتی بخشی از منظومه‌ی انتظار و زمینه‌سازی برای ظهور می‌دیدش. می‌خواست کتاب خوب، خوب هم معرفی بشود؛ مخاطب بتواند تشخیص بدهد سوال و نیازش را می‌تواند در کدام کتاب پیدا کند. 

این طوری بود که کتاب‌رسان از دور افتاده‌ترین روستاها و شهرهای ایران تا کشورهایی مثل عراق، کانادا، استرالیا، افغانستان، آمریکا و… سفارش کتاب داشت و قاصد کتاب بود برای مشتاقان رشد.»

دفتر خاطرات یا گاه نوشت ها، راهی برای شناخت دقیق‌تر شریک زندگی! 

همسر استاد شاملو بیش از دیگران با این سیر سبک زندگی دست گیرانه استاد مانوس است، خودش کارشناسی ارشد علوم اجتماعی دانشگاه تهران خوانده، و عضو هیئت موسس و مربی مجموعه تربیتی دخترانه باران است. او می‌گوید: « بنده متولد ۶۲ هستم و علی آقا متولد مهر ۶۰. سه فرزند دارم، علیرضا ۱۲ ساله، محمد حسین ۸ساله و محمد مهدی دوسال و نیمه.  شیوه ازدواج و خواستگاری ما به شکل سنتی بود، اما برای ازدواج ساعت‌های طولانی صحبت کردیم تا دستمان بیاید چقدر فضای فکری و جهان بینی ما شبیه به هم هست. این خیلی خیلی مهم بود برای هر دومان. اگر این تایید می‌شد، موارد دیگر جزئی و قابل حل بود. 

اتفاق ویژه این بود که علی آقا دفتر خاطرات یا گاه نوشت‌های خود را به بنده دادند تا بخوانم و به شناخت دقیق‌تری از ایشان برسم. انگار خلوت خود را با من به اشتراک گذاشتند تا با دید باز انتخاب کنم. برای تربیت فرزندان توصیه ایشان به صبر و مدارا و محبت بود و در عین حال قاطعیت. سعی می‌کردند احساس بچه‌ها را درک کنند. کلا در مواجهه با پسر بچه‌ها صبوری بیشتری لازم است.

همین که علی آقا به ندرت ممکن بود پسرهایم را دعوا کند حکایت از صبوری زیاد ایشان داشت. گاهی حتی پیش می‌آمد که من شکایت بچه‌ها را می‌کردم ایشان جلوی من می‌گفتند پسرمان منظور بدی نداشته و بعد در خلوتی یواشکی به او تذکر می‌دادند که نباید مامانت را اذیت کنی. گاهی که شرایطی پیش می‌آمد یا کم حوصله بودم، اغلب اوقات صبر می‌کرد و خیلی سعی می‌کرد که به نوعی فضا را عوض کند یا تنوعی ایجاد کند تا حال همه خوب شود. 

به نظرم مهمترین خصلت‌های ایشان این بود که اهل تفکر و خلوت بودند، صبور بودند و همدلی کردن را بلد بودند. هر وقت من دلگیر مشکل یا مسئله‌ای می‌شدم با علی آقا صحبت می‌کردم و او بعد از همدلی و کمک فکری تقریبا همیشه، این جمله را به من می‌گفتند که: «تا منو داری غصه‌ی هیچ چیز رو تو این دنیا نخور». علی آقا هم هر وقت از چیزی به هم می‌ریخت برای آرام شدن به دعا و قرآن پناه می‌برد و با من هم حرف می‌زد. صحبت و درد و دل با من را دوست داشت. انگار دلشان را سبک می‌کرد. »

از همسر استاد شاملو در مورد نحوه فعالیت خودشان در کتابرسان سوال می‌کنم، می‌گوید: « با کتابرسان قبلا همکاری مستقیم نداشتم، و فقط در حد معرفی کتاب به شکل پراکنده و موردی همکاری داشتم. اما الان ارزیابی کتاب‌های کودک و نوجوان را در کتابرسان بر عهده دارم. علی آقا از اینکه من برای کودک و نوجوان کار می‌کردم خیلی راضی بود و به من توصیه می‌کرد که مجموعه تربیتی باران را رها نکنم.» 

عمر خدمت کوتاه است

آقای «جواد یار احمدی» جوانی است که در جریان شکل گیری مجموعه‌ی کتابرسان هم پا و همراه استاد بوده، از او سوال می‌کنم مهمترین چیزی که از استاد شاملو یاد گرفتید چه بود؟ می‌گوید: «مهمترین چیزی که با مرگ ناگهانی علی آقا برایم تفهیم شد این بود که عمر خدمت کوتاه است و اگر ما احتمال بدهیم که ممکن است همین فردا دیگر زنده نباشیم قطعا سبک زندگی و نوع زندگی‌مان تغییراتی خواهد کرد.» 

رفیق پایه اجرای ایده‌های خلاقانه استاد شاملو در ادامه می‌گوید: «خصوصیت بارز ایشان این بود که در کینه به دل نگرفتن، مثل بچه‌ها بود یعنی وقتی از کسی ناراحت می‌شد سریع با او آشتی می‌کرد و کینه به دل نمی‌گرفت. ویژگی بارز دیگر ایشان این بود که دغدغه‌ تربیت داشت، برایش فرق نمی‌کرد صد نفر پای منبر او باشند یا واقعا یک نفر، حتی بیشتر وقتی که صرف می‌کرد برای صحبت چهره به چهره و دوطرفه با افراد بود، حتی برای تربیت آدم‌های غریبه خیلی زیاد وقت می‌گذاشت. آنچه برایش مهم بود رضایت خداوند بود و اصلا اهل دو دوتا چهار تا کردن‌ها ی دست و پاگیر نبود. »

همیشه در حال حرکت بودند

«علیرضا ملکی» جوان ۲۱ساله‌ای است که مدیریت فعلی کتابرسان را برعهده دارد. می‌گوید: «مهم‌ترین چیزی که من از آقای شاملو یاد گرفتم این بود که سکون نداشتند و همیشه در حال حرکت و در مسیر رو به رشد بودند. به عملی شدن یک ایده و دو ایده اکتفا نداشتند. از نظر من مهمترین خصوصیت علی آقا این بود که بر خلاف خیلی از آدم‌های سر شلوغ امروزی، با اینکه واقعا پرکار و سرشلوغ بودند اما حد و حدودی برای ارتباط با افراد قائل نمی‌شدند و سعی می‌کردند باهر آدمی با مدل خودش ارتباط بگیرند.»

 

 

انسان بی‌نهایت قدر و استعداد دارد_ انسان استمرار دارد

علیرضا ملکی ادامه می‌دهد: «فراموش نمی‌کنم تاکید استاد را بر روی این دو گزاره برای فهم دین. استاد شاملو در طرح چشمه‌ جاری که خواندن و توضیح و تشریح کتاب‌های علی صفائی حائری بود می‌گفت: «حقیقت دین توجه دادن انسان‌ها به همین دو گزاره است؛ گزاره اول این که انسان بی‌نهایت قدر و استعداد دارد و گزاره‌ دوم این که انسان استمرار دارد». 

تاکید می‌کرد و با روش‌های گوناگون حتی با نمودار توضیح می‌داد که پاهای انسان در این دنیا ساخته می‌شوند و در آن دنیا راه پیموده می‌شود. و معلوم بود که استاد برای ساختن پاهای دنیایی اش، حتی از موقعیت‌هایی بهره می‌گیرد که شاید خیلی‌ها ساده از کنارش رد می‌شوند.

گواهش هم همین آخرین پست استاد است در صفحه‌ی اینستاگرامش؛ نوشته بود: «این شب و روزهای آخر سال، خوبه چند تا پنجاه تومنی توی جیبمون داشته باشیم، احتمالا دست فروش‌های زیادی رو توی خیابون می‌بینیم که برای جفت و جور کردن سور و سات شب عید یک خانواده، جوراب، لیف حمام، گل یا… می‌فروشند. خوبه ازشون خرید کنیم، قیمت کالاشون هرچی باشه یه پنجاه تومانی بدیم و رد شیم. ممکنه اون جوراب یا لیف حموم و یا… به دردتون نخوره و یا بذاریم برای یک خیریه، اما دلی که شاد کردیم و گداپروری‌ای که مانعش شدیم، خیلی قیمت داره.» 

 

 

*استاد شاملو که بود؟

جان کلام اینکه قطعا خودتان هم بی‌بهره نمی‌مانید اگر استاد جوان‌مان را به فاتحه و صلواتی مهمان کنید. 
 استاد «علی صفوی شاملو» در سن چهل سالگی در سانحه‌ی تصادف به دیار باقی پیوستند و داخل بست شیخ بهایی حرم مطهر امام رضا، بهشت رواق حضرت زهرا سلام الله علیها، ردیف ۳، بلوک ۶ دفن شده اند. هربار که زائر امام رضا علیه السلام می‌شوید، اگر یادتان بود استاد را هم با فاتحه و صلواتی بهره‌مند کنید. 
«آیت الله بهجت» روش خواندن فاتحه کبیره را این طور بیان می‌کنند: «سوره‌ی حمد یک مرتبه، سوره‌های توحید، کافرون، ناس و فلق هر کدام یک مرتبه، سوره‌ی قدر هفت مرتبه، آیت الکرسی سه مرتبه. هر کس برای میتی این گونه فاتحه بخواند، هم رفع گرفتاری از خودش می‌شود و هم گنجی است برای میّت. »
«علامه طباطبایی» می‌فرمود: «یک صلوات تبدیل به چنان نوری در عالم برزخ برای مردگان می‌شود که آن‌ها را از گرفتاری‌های آن عالم نجات می‌دهد.»

پایان پیام/

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد