ایلام بیدار13:58 - 1398/03/07
یادی از شهید علی بسطامی/

شهیدی که دوست داشت گمنام بماند

خصوصیت بارز علی این بود که از عقل و بهره هوشی بالایی برخوردار بود و همین ویژگی از او یک مسئول حفاظت اطلاعات کاردان ساخت. او همیشه فراتر از سنش بود، در کنار این ویژگی، شجاعت بی نظیرش چهره جذابی به او بخشیده بود.

گروه جهاد و مقاومت ایلام بیدار::نامش علی بود و زادگاهش منطقه ملکشاهی در استان ایلام، تولدش اردیبهشت سال1342. تا پایان مقطع دبیرستان درس خوانده بود. او با شکار، تیر اندازی و کوهنوردی که اجداد، پدر و برادرانش در آن مهارت داشتند آشنا بود. آمیختگی این روحیه با آن جوهره پاک و ایمانی از او جوانی سر افراز، درد آشنا و مومن و انقلابی ساخت.

عیسی بسطامی (برادر شهید) می گوید: نمی دانم چه شد که باب این صحبت ها با شما باز شد بنا به سفارش شهید ما حق نداریم بعد از شهادتش از او حرفی بزنیم. او خیلی علاقه مند بود گمنام باشد.

سال 57، علی 15 ساله در بحبوحه انقلاب و تظاهرات مردمی در ایلام، حضوری فعال داشت و از پیشتازان این عرصه بود به طوری که در یکی از شب ها زمانی که قصد داشت یک حلقه لاستیک مشتعل را به گردن مجسمه شاه در میدان مرکزی شهر آویزان کند مورد حمله نیروهای رژیم قرار گرفت و در اثر تیراندازی از ناحیه پا مجروح و شبانه و به طور مخفیانه مورد مداوا قرار گرفت. این گونه در نوجوانی به درجه جانبازی نایل آمد و جرقه شکل گیری شخصیتش در نوجوانی کلید خورد، بعد از این ماجرا چند شب را به خانه نرفت تا مبادا به دست مأموران ساواک گرفتار شود، همین مسئله باعث ناراحتی خانواده مخصوصاً مادر شده بود. پس از 3 روز که در کوههای اطراف ایلام مخفی شد، در حالی که از قسمت پا آسیب دیده بود و می لنگید به خانه مراجعت کرد. این حاکی ازاعتقاد قلبی شهید به نهضت مبارزاتی ضد نظام ظلم بود.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از آنجا که سازماندهی لازم برای اعزام مردم به جبهه را نداشتیم و جایگاهی برای جذب جوانان نبود، اتحادیه مؤسسان ایلام (که شهید بسطامی یکی از اعضای مؤثر آن بود) چنین مسئولیتی را پذیرفت و سازماندهی دانش آموزان را برای جبهه عهده دار شد و شهید بسطامی با همکاری شهید غلام ملاحی توانستند عده ای را سازماندهی و اولین گروه داوطلب بسیجی را در ایلام به جبهه های حق علیه باطل اعزام کنند و خیابان های اصلی شهر را با یک نظام جمع منظم طی و درمسجد جامع با بدرقة مردم اعزام شدند. این حرکت باعث زمینه تشکیل لشکر حضرت امیرالمؤمنین (ع) شد. صحنه نبرد برای علی جانباز انقلابی بار دیگر آفریده شد و وی با تمام وجود به جبهه نبرد حق علیه باطل رفت.

 

خصوصیت بارز علی این بود که از عقل و بهره هوشی بالایی برخوردار بود و همین ویژگی از او یک مسئول حفاظت اطلاعات کاردان ساخت. او همیشه فراتر از سنش بود، در کنار این ویژگی، شجاعت بی نظیرش چهره جذابی به او بخشیده بود.

روزی، من در پدافند لشکر (مجموعه اقداماتی است که به منظور دفع٬ خنثی سازی٬ کاهش تاثیر اقدامات آفندی دشمن و جلوگیری از دستیابی دشمن به اهداف خودی انجام می گیرد) بودم، علی با فرماندهی به سمت من می آمد و هیچ کس از نسبت برادری ما با خبر نبود. من از نگاه شخص ثالث نظاره گر جذابیت او در بین همرزمان و فرماندهان بودم. همه او را در آغوش کشیدند و سپس پای صحبت و توصیه های او در مورد کمینه و اقدامات لازم نشستند.

تحقیق پیش بینی های شهید علی بسطامی

قدرت پیش بینی علی بسیارعجیب بود. علی هم عملیات والفجر 10 را پیش بینی کرد و هم پیشروی منافقین برای گرفتن مهران را. جالب اینجاست که آرزوی شهید شدنش قبل از دیدن این صحنه برآورده شد. در تاریخ 27 اردیبهشت به من گفت: منافقین درآینده نه چندان دور و خیلی نزدیک مهران را تصرف می کنند، خدا کند در آن موقعیت من زنده نباشم و چنین روزی را نبینم.

او به من توصیه کرد: ممکن است منافقین هر لحظه عملیات کنند تنها کاری که برای می توانی بکنی این است که اسیر نشوی بنابراین اگر در موقعیت بدی قرار گرفتی کاری کن که شهید شوی .

نمی دانم چه موضوعی را پیش بینی می کرد؟ آیا این توصیه نشان از آینده نگری او بود؟ چرا که در روز هفتم خردادماه هنگامی که به منطقه قلاویزان عراق رفت تا استعداد نظامی و توان منافقین را برای تجهیز نیرو بررسی کند، متوجه شد که انجام این عملیات به نفع نیست و والفجر 10 نبایستی صورت گیرد .

برادر شهید ادامه داد: منطقه کشکولی نزدیک ترین خط مرزی با عراقیان بود،  یعنی باید با نفس حرف می زدیم تا عراقی ها صدای ما را نشنوند. چرا که آنها به راحتی با نارنجک دستی سنگر ما که در کنار انبار کلاشینکف ها بود را می توانستند منفجر کنند.

شهید علی ما را در سنگر جمع کرد تا هم قوت قلبمان دهد و هم خطر عملیات منافقین را هشدار دهد. علی با من شوخی کرد و گفت : عیسی! مواظب باش خانم های منافق خفه ات نکنند و به دست یه منافق زن کشته نشوی
هدف از این عملیات تصرف شهر مهران بود که محقّق شد. در این زمان، در تاریخ 7 خرداد ماه، شهید علی(فرمانده اطلاعات عملیات) به همراه افرادی از ایل ملکشاهی از جمله غلام رضایی نژاد، شهید محمود پیرنیا (برادر جواد پیر نیا بود هنوز چهلم برادر نگذشته بود که شهید شد) و ابراهیم محمد زاده، (فرمانده گردان، جانباز و سرهنگ سپاه) در جا شهید شدند.

غرفه های مربوط به ایلام در موزه شهدا بسیار محروم است. تنها عکسی که از شهدای ایلام موجود است، تصویری از مرتضی ساده میری است که زیرش نوشته سرباز شهید ، در حالی که وی از فرماندهان ایلام بود.
اطلاع رسانی بخشی از مسئولیت رسانه ها و خبرنگاران است. شهیدان ایلام کم از شهیدان دیگر شهر های بزرگی مثل تبریز و تهران و اصفهان نداشتند، ما شهیدانی پرارزش و محترم و عزیزی داریم آنهایی که در جبهه بودند. از این شهیدان، امیدی، ملاحی، محمود پیر نیا ، مرتضی ساده میری و هزاران شهید دیگر.

گفتنی است، شهید علی بسطامی، از مؤسسان اتحادیه ایلام، همراه با مبارزات بی امانش در صحنه های داخلی درسنگر اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان به عنوان بسیجی وارد نبرد با دشمنان بعثی شد. علی درسنگرمسئولیت های حساس حفاظت اطلاعات، جانشینی فرماندهی گردان، معاونت وفرماندهی اطلاعات وعملیات لشکر 11 در عملیاتهای عاشورا، والفجر 9، کربلای1، کربلای 4، کربلای 10، نصر4، والفجر10 و دهها نبرد چریکی دیگر شرکت فعال داشته است. وی مدت 50 ماه در جبهه حضور داشت و سرانجام در یک عملیات گشت شناسایی جهت بررسی وضعیت تحرک منافقین در منطقه عمومی مهران در داخل خاک عراق، ضمن برخورد با مین در سپیده دم 1367/3/7 همراه شهیدان "محمود پیرنیا" و "غلام رضایی نژاد" به سمت آنکه عمری برایش کوشید پرکشید .
 

خدایا تو را عاجزانه شکر می­کنم، هم چنان که صاحب غار حرا را بر انگیختی و بر جان بت­های جان دار و بی جان انداختی؛ بنیاد کفر برکندی و طرح اسلام در انداختی. خدایا تو را شکر و سپاس که حسینمان دادی، کربلایمان دادی، معلم شهادت را بر کلاس کربلا مبعوث کردی که درس عشق و ایثارمان آموزد. ریشه­ی بندگی غیر خدا را سوزد و چراغ آزادگی بر افروزد.(قسمتی از وصیت نامه شهید بسطامی)

 

 

 

روحش شاد و یادش گرامی