ایلام بیدار13:23 - 1399/06/25

تفاوت ستاره‌های انقلاب

در مقابل شهید بهشتی که هنرش تأسیس «حزب جمهوری اسلامی» و «جامعه روحانیت مبارز» بود، هنر این مربی گروهک فرقان، انشعاب در روحانیت مبارز و کم‌اثر کردن این تشکیلات برآمده از اسلام و انقلاب بود.

"محمدحسین صفار هرندی"،در یادداشتی با عنوان تفاوت ستاره‌های انقلاب نوشت: یکی از پرسش‌های نسل امروز درباره‌ چهره‌های شاخص دوران انقلاب، تفاوت‌های موجود میان این شخصیت‌هاست. مثلا اینکه چه فرقی میان نگاه و عمل مرحوم آقای ‌هاشمی ‌و حضرت ‌آقا پیرامون مسائل انقلاب و نظام وجود داشته است؟ و یا اینکه آیا میان دیدگاه‌های مرحوم شهید مطهری و مرحوم شهید بهشتی در این خصوص فاصله‌ای دیده می‌شود؟

اجازه دهید به برخی وجوه اختلاف میان دو شخصیت بزرگ و تأثیرگذار در تاریخ انقلاب ‌اسلامی یعنی شهید بهشتی و شهید مطهری‌ اشاره کنم:

یک- استاد مطهری با توجه به شرایط دهه‌های چهل و پنجاه که دوره تاخت‌وتاز مکاتب مادی‌گرای غربی و شرقی بود، رسالت اصلی خود را در بسط و تعمیق اندیشه دینی و ایدئولوژی اسلامی یافته بود. نگارش کتب و ایراد سخنرانی‌های روشنگر با مضامین استدلالی، بخش عمده‌ اشتغالات و کنشگری آن سالیان این عالم فرزانه را شکل می‌داد. مرحوم شهید بهشتی نیز اگرچه تلاش مشابهی در این زمینه‌ها داشت اما دغدغه بزرگ‌تر او،‌تربیت کادرهای ورزیده برای پیش‌برد اهداف انقلابی بود. تأسیس «مدرسه حقانی» توسط او و شهید قدوسی در زمره مفید و مؤثرترین اقدامات از این دست ارزیابی می‌شود. کافی است بدانیم که تعداد معتنابهی از مقامات مسئول در بخش‌های مختلف نظام در چهل سال گذشته، جزو دانش‌آموختگان مکتب حقانی بوده‌اند.

دو - شهید مطهری- چه بسا به دلیل تسلط نگاه فلسفی و منطقی بر دیدگاه‌‌‌‌ها و مواضع ایشان- در مسائل گوناگون دارای مرزبندی جدی با دگراندیشان و مخالفان ایدئولوژیک یا منحرفین از نگاه مبنایی وی بود و از آنجا که اهل مجادله و تعارف در مسائل عقیدتی نبود، شجاعانه و البته مستدل دیدگاه‌های مخالف را به باد انتقاد می‌گرفت. اما شهید بهشتی به‌دلیل تمرکز بر عمل اجتماعی- علاوه ‌بر کار تئوریک -  از سلوک و مشرب منعطف‌تری در مواجهه با مخالفان برخوردار بود. نقل شده، زمانی که بنی‌صدر به‌عنوان رئیس‌جمهور‌‌، گزینه‌های متعددی را برای احراز پست نخست‌وزیری پیشنهاد می‌کرد و با مخالفت مجلس و حزب جمهوری اسلامی مواجه می‌شد، شهید بهشتی گفته بود که کارآمدی رئیس ‌دولت برای ما در درجه اول اهمیت است و لذا اگر رئیس‌جمهور فرد توانمندی را معرفی کند، گیرم که از حزب ما نباشد، به انتخاب او تن می‌دهیم. و بعد اضافه کرده بود که حتی کسی مثل مسعود رجوی را هم می‌توانیم بپذیریم اما حیف که او منافق است و به این دلیل صلاحیت احراز این مسئولیت را ندارد. تجربه شخصی نگارنده در دوران دانشجویی- سال‌های نخست دهه پنجاه- در این زمینه گویای واقعیت مورد ادعاست.

به گمانم سال پنجاه و سه بود که از مرحوم شهید بهشتی برای حضور در جمع جوانان دانشجو و فعال سیاسی دعوت کردیم. بچه‌ها یک کار نمایشی آماده کرده بودند که در حضور ایشان اجرا شد. مضمون نمایش، نقد محافل و جلسات مذهبی به‌دور از دغدغه مسائل اجتماعی و سیاسی بود. آقای بهشتی بعد از اتمام نمایش، با تشویق و تحسین دست‌اندرکاران به دوستان جوان ما دلگرمی‌داد و با ارائه بحث اصلی خود از کنار نمایش گذشت. در حالی‌ که ما می‌دانستیم قاعدتا نقدهایی به این کار دارد. همچنان که وقتی این نمایش در حضور مرحوم دکتر شریعتی اجرا شده بود، دکتر در کنار تقدیر از دست‌اندرکاران، از اینکه نمایش مذکور ممکن است کل جلسات و هیئت‌های مذهبی را زیر سؤال ببرد، به دوستان تذکر داده بود.

مقایسه میان بهشتی و مطهری، تفاوت میان عمل و نظر است. فهم این مهم چندان دشوار نیست که یک مؤمن، به آرمان‌ها حداکثری نگاه می‌کند ولی در میدان واقعیت و عمل به همان آرمان‌ها نمی‌تواند نگاه حداکثری داشته باشد. مطهری نماینده نگاه آرمانی و بهشتی سمبل واقع‌بینی است و «آرمان‌خواهی واقع‌بینانه»‌ ترکیبی از این دو حقیقت است.

سه - برخلاف شهید مطهری که با کار حزبی چندان توافقی نداشت، شهید بهشتی معتقد بود بدون حزب قدرتمند نمی‌توان آرمان‌های انقلاب و نظام را پیش برد و لذا با کمک افرادی نظیر حضرت‌آقا، مرحوم آقای ‌هاشمی ‌و شهید باهنر «حزب جمهوری اسلامی» را بنا نهاد و به آن چنان اعتقاد داشت که می‌گفت: «حزب معبد من است». با وجود این تفاوت‌ها، این دو چهره نورانی انقلاب وجوه تشابه بسیار داشتند که کار برای خدا، کسب رضایت خدا، خدمت به خلق خدا و بالاخره مرگ در راه خدا (شهادت) اصلی‌ترین این شباهت‌هاست.   
   
کسان دیگری را هم می‌شناسیم که آنها نیز چهره‌های فعال و اثرگذاری در کنار انقلاب بوده‌اند، اما فرق و فاصله معناداری با امثال مطهری، بهشتی و خامنه‌ای داشته و دارند. این روزها به واسطه یک نامه‌نگاری غیرمسئولانه نام کسی در رسانه‌ها تکرار شد که در کارنامه‌اش موارد زیر ثبت شده است: جلسات تفسیر قرآن او محل پرورش شاگردانی بود که «گروه فرقان» را تشکیل دادند و این گروه در همان سال‌های نخست پس از پیروزی انقلاب دست به ‌ترور وفادارترین یاران امام همچون مطهری، مفتح، قرنی و نیز آیت‌الله خامنه‌ای زدند.

جمع دیگری از‌تربیت‌شدگان مکتب این فرد که در زمره تسخیرکنندگان لانه جاسوسی آمریکا بودند، در کنار افشای جاسوسان و مرتبطین با سفارت آمریکا، دربه‌در دنبال سند وابستگی آقای بهشتی به آمریکا در میان اسناد لانه جاسوسی می‌گشتند! (‌ترور شخصیت بازوی توانای انقلاب) همین افراد زمانی که اجلاس گروه‌های مقاومت ضدآمریکایی را در زمستان پنجاه و هشت-  حدود ۹ ماه پس از شهادت استاد مطهری- در لانه جاسوسی برگزار کردند، علی‌رغم اصرار سایر دانشجویان حاضر نشدند تصویر شهید مطهری را به‌عنوان یک شخصیت انقلابی در کنار تصاویر سایر چهره‌های نامدار انقلاب نصب کنند!

دست‌پروردگان فکری این جناب، همان‌هایی هستند که این روزها با توبه نسبت به سوابق خود در انقلاب، نسخه تسلیم و سازش به هر قیمت را برای ملت ایران می‌نویسند.

و بالاخره این‌که در مقابل شهید بهشتی که هنرش تأسیس «حزب جمهوری اسلامی» و «جامعه روحانیت مبارز» بود، هنر این مربی گروهک فرقان، انشعاب در روحانیت مبارز و کم‌اثر کردن این تشکیلات برآمده از اسلام و انقلاب بود.

مرد همیشه‌ طلبکار انقلاب، این روزها هم به جای پاسخگویی خود و تشکیلات سیاسی‌اش به‌خاطر آش بی‌مزه‌ای که در شش- هفت سال اخیر برای ملت پخته‌اند، با فرار به جلو، چنگ در‌گریبان مرشد و راهبر ملت زده، گناه تکرارهای بی‌جای رفقایش را به گردن حکیمی‌می‌اندازد که در سال‌های اخیر بارها و بارها بر بیهودگی و بی‌ثمری گره زدن سرنوشت کشور به سراب دلفریب غرب و درِ باغ سبز کدخدای مفلوک جهان هشدار داده بود.

انتهای پیام/