ایلام بیدار08:34 - 1399/04/01

نحوه تفحص پیکر شهید «نسیم افغانی»/ عکس یادگاری تفحص‌گران با کلاه شهید افغانستانی

«ابوالفضل عموزاد» گفت: آقای «گیلکی‌بیشه» کلاه روی سر شهید را برداشت، داخل کلاه پشمی یک کلاه ترمه‌ای سبز و صورتی قشنگی بود. من خیال کردم «سیّد» است. دیدیم نه، این نماد گروهی از مردم افغانستان است. همه به عشق این شهید افغانستانی، کلاه شهید را برای تبرک جستن از این شهید عزیز، سرمان گذاشتیم و به یادگار عکسی هم گرفتیم.

به گزارشايلام بيدار،  شهید «نسیم افغانی» نامی است که این‌روزها بر سر زبان‌ها افتاده است؛ شهیدی افغانستانی که در گردان «سیف‌الله» تیپ امام جواد (ع) در لشکر ۵ نصر خراسان که به‌عنوان آر.پی.جی‌زن در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل خدمت می‌کرده و اخیراً پیکر مطهرش توسط کمیته جست‌وجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح تفحص شده است.

«ابوالفضل عموزاد» از اعضای تفحص‌گر پیکرهای مطهر شهدا، روایتی از نحوه تفحص این شهید والامقام را تشریح کرده است که در ادامه آن را می‌خوانید:

در منطقه «چَم هِندی ۲» (حدود یک کیلومتر داخل خاک عراق) مشغول کاوش بودیم. حدوداً دو هفته‌ای بود که هیچ شهیدی پیدا نکرده بودیم، هوا در این موقع از سال در منطقه «چم هندی» بسیار گرم و طاقت فرساست. من به‌همراه برادران «ابوالقاسم روستا» (فرمانده محور) و «اسد چوبین» برای شناسایی به منطقه رفتیم. از تپه‌ها و دره‌های پیش‌رو عبور کردیم. برای پیدا کردن نشانی از مسیر عبوری رزمندگان، پنج ساعت پیاده‌روی کردیم. ما در این گشت‌زنی‌ها و دشت‌بانی‌ها براساس اطلاعات، معمولا روی سطح زمین دنبال نشانی‌های مختلفی می‌گردیم تا بتوانیم ردّی یا اثری مثل قمقمه، لباس یا وسایل همراه پیدا کنیم. موقع برگشت، من از بچه‌ها جدا شدم و چند شیار آن‌طرف‌تر حرکت کردم.

شهید نسیم افغانی

در یکی از شیارها چند عدد پوتین ایرانی پیدا کردم، بلافاصله با بی‌سیم آقای روستا را صدا زدم. ایشان به سرعت خود را به من رساند. با توجه به وضعیت زمین و وسایل برجای مانده، قرار شد فردا صبح با یک بیل مکانیکی به همین نقطه برگردیم.

صبح روز بعد ما دوباره به همان نقطه برگشتیم. برادر «حمزه نظری» هم سمت چپِ «چم هندی ۲» کنار جاده شنی کار می‌کرد و حدود ۸۰۰ متر با ما فاصله داشت؛ ولی از آن‌جایی که منطقه دارای تپه‌های بلندی بود؛ نمی‌توانستیم همدیگر را در حین کاوش ببینیم.

«اسد چوبین» و «ابوالقاسم روستا» رفتند برای ادامه شناسایی. من هم در نقطه دیروزی مشغول کار شدم، همان‌جایی که پوتین را پیدا کرده بودم. نزدیک سه ساعتی کار کردم؛ ولی چیزی پیدا نکردم و همچنان مشغول کار بودم که یک شیار توجه من را به خود جلب کرد. بیل را چرخاندم به‌طرف آن شیار، اصلا متوجه تپه‌ کنار شیار نبودم. همین که تپه را نگاه می‌کردم آقای «روستا» و «چوبین» آمدند، خیلی خسته شده بودند. آقای «روستا» گفت: «من می‌روم پیش «حمزه» سرکشی می‌کنم و برمی‌گردم». «اسد» سوار بیل شد و من رفتم بالای همان تپه که ذهنم درگیرش شده بود. «اسد چوبین» با بی‌سیم به من گفت: «من هم فکرم مشغول همان تپه است». در مسیر که حرکت می‌کردم، تپه‌ای که با لودر بر روی آن خاک ریخته بودند را دیدم. آن نقطه را از ذهنم گذراندم. چند دقیقه‌ای ایستادم بعد با بی‌سیم به اسد گفتم: «اسد این نقطه را یادت نره»، که متوجه شدم «اسد چوبین» هم متوجه همین نقطه شده و توجهش به این‌جا جلب شده است. این یک حس مشترک بود که تجربیات تفحصی و زمین‌شناسی و... ما را به یک نقطه متوجه می‌کرد. من همین‌طور تپه را بالا می‌رفتم، دیدم «اسد» مدام بوق می‌زند و پشت سر هم مرا صدا می‌زند: «ابوالفضل! ابوالفضل!». داد می‌زد: «به‌خدا شهید! شهید!»

شهید نسیم افغانی

سریع رفتم کنار اسد، دیدم شهیدی که سربند «راهیان کربلا» بر پیشانی بسته، رخ نمایان کرده است. جمجه شهید را بوسیدم. اسد گفت: «ابوالفضل بخدا از یک شهید بیشتر است. چند تا شهید زیر این تپه است». رفتم بالای تپه که به برادر «روستا» بگویم بیاید. با گریه، برادر «روستا» و بچه‌ها را صدا می‌زدم؛ ولی چون فاصله آن‌ها زیاد بود صرفاً دست تکان می‌دادند و مرا نگاه می‌کردند و واکنشی نشان نمی‌دادند. «حمزه» که روی بیل بود متوجه من شد. مدام داد می‌زدم: «شهید! شهید! شهید!» تا بالاخره متوجه شدند و آمدند سمت ما. من، برادر «روستا»، «حمزه» و آقای «گیلکی‌بیشه» در همین گور دسته‌جمعی، روز اول چهار شهید از لشکر ۵ نصر را پیدا کردیم. تشخیص برادر روستا این بود که روی این نقطه باید بیشتر دقت و تمرکز شود.

شهید نسیم افغانی

صبح روز بعد برادران «روحی»، «ابراهیم‌زاده» و «حسنی» هم به گروه ما اضافه شدند و شروع به کار کردیم. اولین شهید که از آن نقطه بیرون آوردیم شهید «نسیم افغانی» بود. برایم جای تعجب بود. گفتم: «مگه افغانی تو جنگ داشتیم». آقای روستا گفت «بله...» آقای «گیلکی‌بیشه» کلاه روی سر شهید را برداشت، داخل کلاه پشمی یک کلاه ترمه‌ای سبز و صورتی قشنگی بود. من خیال کردم «سیّد» است. دیدیم نه، این نماد گروهی از مردم افغانستان است. همه به عشق این شهید افغانستانی، کلاه شهید را برای تبرک جستن از این شهید عزیز، سرمان گذاشتیم و به یادگار عکسی هم گرفتیم.

شهید نسیم افغانی

انتهای پیام/