به گزارشايلام بيدار، یکشنبه 20 آبان 1356 ، هنگامی که خانهی خودش را بر روی جوانان انقلابی باز کرد، مورد اصابت گلولهی ماموران قرار گرفت و به شهادت رسید.
ربابه با کمی تأخیر در را باز کرد و طوری میان در باریک خانه ایستاد که کسی نتواند رد شود. هر دو دستاش را هم به کنارههای در گذاشته بود. آژدان شهربانی با او بگو مگوی تندی داشت و…
به گزارش ایسنا، منطقه ایلام، در فصل دوم کتاب «گمنام ترین سردار» که به زندگی و مبارزات شهید «عبدالرضا اسماعیلی» در دوران قبل و بعد از انقلاب می پردازد، از زبان خواهر شهید اسماعیلی وقایعی که منجر به شهادت شهیده «ربابه کمالی» شد آمده است.
«قمر اسماعیلی» ماجرا را این گونه روایت میکند؛
فردای روزی که عبدالرضا با قلاب سنگ به سر مأموران شاه زد ساعتهای نه صبح بود که با حدود ۱۵ نفر از بچههای انقلابی مورد تعقیب ساواک و مأموران نظامی قرار گرفتند که در طی تعقیب و گریز همگی به خانه شهیده «ربابه کمالی» گریختند.
مأموران که به فاصله کوتاهی پشت سر آنان بودند و میدانستند که آنها وارد خانه ربابه شدهاند به شدت در زدند.
ربابه با کمی تأخیر در را باز کرد و طوری میان در باریک خانه ایستاد که کسی نتواند رد شود. هر دو دستاش را هم به کنارههای در گذاشته بود. آژدان شهربانی با او بگو مگوی تندی داشت و ربابه اصرار داشت که کسی در خانهاش نیست. او تنها میخواست کمی وقتکشی کند تا بچههای انقلابی بتوانند از پشت بام، داخل باغ پشت خانهاش (که اکنون از بین رفته) بروند و از آنجا فرار کنند.
مردم میخواستند دخالت کنند ولی مأموران ژاندارمری از داخل جیبهای نظامی، جلوی پای مردم گلوله میانداختند و نمیگذاشتند کسی نزدیک شود.
آژدان شهربانی عصبانی شده بود و مرتب ربابه را تهدید میکرد که شلیک میکند ولی ربابه کنار نمیرفت و دستهایش را به شدت به در فشار میداد. مأمور اسلحهاش را به سمت شهیده ربابه کمالی نشانه گرفت و بیرحمانه شلیک کرد. گلوله از گردناش وارد شد و روی طرف دیگر سرش زخم بدی به جا گذاشت.
ربابهی شهید نقش زمین جلوی در خانهاش شد و لحظهای همه متوقف شدند. گویی زمان ایستاد. مأموران و سربازان شوکه شده و ایستاده بودند. عبدالرضا و بقیه پسران که به باغ رسیده بودند با شنیدن صدای گلوله سر و صدا کرده و برگشتند. مأموران از ترس اینکه گرفتار خشم آنها شوند پا به فرار گذاشتند. مردم هیهاتی کردند.
همه آنجا ریخته بودند و خونی که آن روز از شهیده ربابه در راه انقلاب نثار شد، مردم را عاشورایی کرده بود. خوناش، خون همه مردم را به جوش آورده بود. همه از ظلم طاغوتیان ابراز نفرت میکردند.
عبدالرضا با کمک بقیه هر چه سریعتر شهیده ربابه را به بیمارستان رساندند ولی متأسفانه به تشخیص پزشک در همان لحظهی اصابت گلوله شهید شده بود.
خون ربابه کمالی و مظلومیت و شجاعتی که آن روز برای حمایت از بچههای انقلاب به خرج داد، همیشه در یاد و ذهن عبدالرضا ماند و همواره از آن یاد میکرد.
انتهای پیام/س