ایلام بیدار08:16 - 1398/09/20
محمد قاسمی‌پور در مراسم بازمعرفی کتاب «یک محسن عزیز» مطرح کرد:

خط به خط «یک محسن عزیز» سند دارد

قاسمی پور تصریح کرد: برای خط به خط این کتاب، اسناد، مدارک و راویان زنده وجود دارد و هر جایی که نویسنده می خواسته نظر شخصی اش را بنویسد، با عبارت هایی مرزبندی مشخصی را ایجاد کرده است.

به گزارشايلام بيدار، کتاب «یک محسن عزیز» روایتی مستند از زندگی شهید محسن وزوایی با حضور محسن مومنی شریف رییس حوزه هنری، عبدالحمید قره داغی مدیرعامل انتشارات سوره مهر، مجدالدین معلمی معاون هنری حوزه هنری و جمعی از همرزمان، دوستان و خانواده این شهید در تالار سوره حوزه هنری بازمعرفی شد.

در ابتدای این مراسم ابراهیم شفیعی از همرزمان شهید وزوایی در منطقه عملیاتی غرب کشور و ارتفاعات بازی دراز به خاطره گویی از رشادت شهید در تصرف این ارتفاعات پرداخت.

سردار شفیعی فرمانده شهید محسن وزوایی در ارتفاعات بازی دراز اولین سخنران مراسم، خاطر نشان کرد: بسیار سخت است در حضور همرزمان شهید محسن وزوایی صحبت کردن در مورد محسن چرا که خاطرات بسیاری از شهید دارند که هنوز مطرح نشده است، برادر محسن یکی از انسان‌های بسیار بسیار شایسته و والامقام، باسواد و فهیم و انسانی بود که شاید نسبت به زمان خودش فرسنگها جلوتر بود.

وی ادامه داد: این را باور کنید که هر چه ما در مورد او بگوئیم نه تنها غلو نیست بلکه هنوز نتوانستیم بخشی از شخصیت این انسان شایسه و بزرگ را برای نسل‌های بعد بیان کنیم و اگر بخواهیم برای جوانان امروز الگوی بسیار شایسته، قهرمان و مبارز و انسانی متقی معرفی کنیم، شاید محسن جزء نفرات برتر در این کشور باشد، کسی که به لحاظ مبارزات انقلاب در جای جای نبردهای انقلاب همیشه در صف اول بود.

سردار شفیعی یادآور شد: برادر محسن به محض پیروزی انقلاب جزء اولین کسانی بود که برای جهاد سازندگی به روستاها و مناظق محروم شتافت و در دانشگاه جزء کسانی بود که اولین جرقه انجمن اسلامی را پایه ریزی کردند و بعد جزء فعالین این انجمن بود؛ موقعی که آمریکا شروع به اجرای انواع و اقسام توطئه‌ها علیه ایران کرد، محسن جزء اولین نفراتی بود که به صف اشغال‌کنند لانه جاسوسی درآمد و باز جزء اولین نفراتی بود که وارد مرکز فساد و توطئه و براندازی و نفوذ در ایران –لانه جاسوسی- شد.

وی شهید محسن وزوایی را جزء اولین کسانی دانست که در آغاز جنگ به جبهه رفت و خاطر نشان کرد: جزء نفرات اول بود که سعی کرد خودش را به صفوف مبارزین برای نبرد با دشمن برساند و ایثارگری‌ها و فداکاری‌ها و از خود گذشتگی‌های او وصف ناپذیر است.

سردار شفیعی که آغاز آشنایی خود با شهید محسن وزوایی را در جبهه معرفی می‌کند، ادامه داد: با وجود اینکه آشنایی ما از جبهه بود اما یک عقبه مشترکی هر دو داشتیم و به موازت پیش رفته و در دبیرستان هشت رودی تحصیل کرده بودیم و  همچنان که او در دانشگاه شریف مهندسی شیمی خواند، من در دانشگاهی دیگر این شیمی خواندم و در جهاد سازندگی او به لرستان رفت و من به کردستان و مناطق دیگر و در لانه جاسوسی او جزء اولین نفرات وارد شد و من توفیق وارد شدن نداشتم که داستانی طولانی دارد.

وی به مبارزات شهید محسن وزوایی در جبهه‌های غرب نیز پرداخت و گفت: غروبی بود که رفتم پادگان و از کمبود و نبود نیرو و نداشتم نیروهای دوره‌دیده ارزشی به مسئولین از جمله شهید غلامعلی پیچک گلایه کردم چرا که در آن زمان گردان‌های اولیه سپاه در زمستان بسیار سرد و پر باران در ارتفاعات بلند و بدون امکانات بسیار دشوار بود؛ بسیار بر نیروها سخت می‌گذشت و خواستم تا اگر امکان دارد نیروی تازه نَفَس و کارآمد به ما معرفی کنید.

شهید وزوایی با ذکاوت وضعیت دشمن را شناسایی می‌کرد

سردار شفیعی به معرفی شهید محسن وزوایی در آن شرایط سخت زمستان به عنوان گردان تازه نَفَس اشاره کرد و گفت: محسن وزوایی آمد و خود را معرفی کرد که فرمانده گردان ۹ است و گردان‌ها مستقر شد و با برادر محسن کار را شروع کردیم از آن روز با توجه به هوش و ذکاوت شناسایی‌ها و تحقیق و وضعیت دشمن و شناسایی نقاط ضعف را تا نزدیک عید با بقیه دوستان ادامه داد و مطالعات بسیار وسیعی انجام شد و پس از عید بحث جدی حمله شروع شد.

وی افزود: ابتدا بحث بر این بود که از پشت ارتفاعات بازی دراز و قصر شیرین حمله کنیم که در این موضوع با ارتش به توافق نرسیدیم و به پشت ارتفاعات بازی دراز برگشتیم و ارتش در آن موقع پیشنهاد داد با توجه به برنامه ریزی دقیق مسئولیت عملیات را بپذیریذ و این برای سپاه که برای اولین بار چنین عملیاتی را می‌پذیرفت دشوار بود و با اصرار فرماندهان ارتش به ویژه فرمانده لشکر ۸۱ زرهی مسئولیت کل عملیات به سپاه سپرده شد.

سردار شفیعی یادآور شد: قرار شد که با ارتش دوش به دوش هم و با فرماندهی سپاه عملیات را انجام دهیم و فرماندهی اولین واحد عمل کننده هم با برادر محسن بود او بنا بود با سه گردان به ارتفاعات حمله کند که ۵۰ درصد نیروهای گردان‌ها از ارتش بودند و ۵۰ درصد از نیروهای سپاه و در ساعات اولیه بسیار بسیار دشوار بود و ارتفاعات بی‌نهایت صعب‌العبور، صخره‌ای و سخت گذر بود.

وی همچنین بیان کرد: در آن صخره‌های بسیار بلند و خطرناک خودی را از دشمن نمی‌شناختیم و برادر وزوایی و دیگران با یک عملیات برق آسا یکی از بلندترین ارتفاعات دشمن را به تصرف خود درآوردند و نزدیک ۳۶۰ نیروی دشمن را در خواب اسیر کردند.

سردار شفیعی یادآور شد: وقتی به تهران آمد سمت بالایی در وزارت نفت به او پیشنهاد شد و پاسخ برادر محسن این بود که حضور در جبهه‌ها را انتخاب کرد و گفت جبهه‌ها بیش از هر چیز به ما نیاز دارد و امروز جای ما جبهه است، و از اولین نفراتی بود که در بازی دراز مجروح شد و تیری از گلوی او عبور کرده بود و حاضر به بازگشت نبود و او گفت اجازه دهید همین جا پانسمان شود و تا این ارتفاعات را آزاد نکنم باز نمی‌گردم و محسن شخصا انسانی خط شکن بود و همیشه جلودار نیروها بود و هیچ گاه حتی در وسط گردان هم نمی‌نشست و همه عملیات‌هایش برق‌آسا و غافلگیر کننده بود و تا لحظه آخر شهادت که به شدت جراحت داشت و امکان صحبت نداشت برای من یادداشت نوشت که مواظب باش ارتفاعات نزدیک قصرشیرین سقوط نکند و در لحظات شهادت هم از حفظ سنگر صحبت می‌کرد.

برای خط به خط این کتاب، اسناد، مدارک و راویان زنده وجود دارد

محمد قاسمی پور مدیر دفتر ادبیات پایداری استانهای حوزه هنری و کسی که اولین جرقه‌های نگارش کتاب «یک محسن عزیز» را زد، در این مراسم گفت: آقای مومنی شریف در جوار مزار شهید سید مرتضی آوینی ملاقاتی با فرماندهان و پیشکسوتان لشگر سید الشهداء علیه السلام داشتند و سخن از مظلومیت شهدا به میان آمد و این سخنان مقدمه ایده‌پردازی و جلساتی مشترک شد تا ۳ فرمانده لشگر و ۱۰ فرمانده گردان مورد پژوهش کار ادبی قرار بگیرند و شهید احمد غلامی همه در باغ موزه دفاع مقدس جلسات بازخوانی عملیات دفاع مقدس را داشتند و در جلسه با پژوهشگران ما بر واقعی نگاری که مورد نظر و تاکید ما هم بود سفارش داشتند برای دقیق، درست، مستند و واقع گرایی و برای ما صحبت کردند.

وی در بخشی از سخنانش ادامه داد: فکر و ایده که جز با انس با شهدا نمی‌توان به آنها نزدیک شد و با همت خانم حدادی محقق شد و همزادپنداری او خیلی رهگشا شد.

قاسمی پور تصریح کرد: برای خط به خط این کتاب، اسناد، مدارک و راویان زنده وجود دارد و هر جایی که نویسنده می خواسته نظر شخصی اش را بنویسد، با عبارت هایی همچون «ای کاش»، «افسوس»، «شاید» و ... مرزبندی مشخصی را ایجاد کرده است.

برای آشنایی با انسان‌های متحول شده انقلاب اسلامی کتاب شهدا را بخوانیم

محسن مومنی‌شریف» رئیس حوزه هنری در مراسم رونمایی از کتاب «یک محسن عزیز» در خصوص لزوم توجه به نشر آثار دفاع مقدسی اظهار داشت: جای این کتاب در بین آثار دفاع مقدس خالی بود و من به‌همین خاطر از نویسنده، خانواده شهید و همرزمانش تشکر می‌کنم. شهید وزوایی در این کتاب کاملاً زنده و بانشاط و حضور جدی دارند.

وی گفت: پیش از کتاب «یک محسن عزیز»، کتاب‌های دیگری از ایشان نوشته شده ولی در این کتاب ابعاد جدیدی از شهید وزوایی نشان داده می‌شود و رابطه او با خانواده بیان شده است. روح بلند شهید کمک کرده تا این کتاب در ادبیات دفاع مقدس یک اثر ارزنده باشد.

رئیس حوزه هنری عنوان کرد: سال‌ها بعد از شهادت کسی مثل وزوایی، کتابی از او منتشر می‌شود و ارتباط بین نسل‌ها به‌وجود می‌آید. کسانی که می‌خواهند با انسان متحول شده انقلاب اسلامی آشنا شوند، خواندن این کتاب‌ها به آن‌ها توصیه می‌کنیم.

مومنی‌شریف افزود: از مسوولین لشکر ۱۰ سیدالشهدا درخواست می‌کنیم تدارکی اندیشیده شود تا قهرمانان این لشکر معرفی شوند چراکه قهرمانانی وجود دارند که ما آن‌ها را نمی‌شناسیم. من در عملیات نصر یک در تیپی بودم که شهید احمد غلامی فرمانده آن بود و او هنوز معرفی نشده است. باید تلاش کنیم این شهدا معرفی شوند چراکه آن‌ها سرمایه‌های این مملکت هستند.

در پایان مراسم پیش از رونمایی از کتاب «یک محسن عزیز» گروه همخوان محمد رسول الله با اجرا سرود «فاتح بازی دراز» از این سرود رونمایی کردند؛ همچنین مجتبی الله وردی ترانه «فرمانده محسن» را برای اولین بار اجرا و رونمایی کرد و پیش از رونمایی از کتاب پیام تشکر خانواده شهید محسن وزوایی از فائضه غفار حدادی توسط همسر برادر شهید قرائت شد.

فائضه غفار حدادی نیز در مستندی که طی چند بخش در بین مراسم پخش شد، روند شکل گیری کتاب را برای حاضرین تشریح کرد. گفتنی است جمع کثیری از همرزمان شهید وزوایی از دو لشکر سید الشهدا علیه السلام و 27 محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و همچنین تعدادی از نویسندگان، ناشران و پژوهشگران دفاع مقدس و اهالی رسانه در این مراسم شرکت داشتند.

فائضه غفارحدادی در این کتاب روایتی متفاوت از زندگی قهرمان نبردهای بازی‌دراز ارائه کرده است. او در این کتاب برای نخستین‌بار از نامه‌هایی استفاده کرده که شهید وزوایی، قهرمان داستانش سال‌ها برای خواهری که در آمریکا داشته، ارسال می‌کرده است؛ نامه‌هایی که بُعد دیگری از شخصیت شهید وزوایی را به نمایش می‌گذارد.



غفار حدادی تلاش کرده تا با جست‌وجو و یافتن راویان متعدد، روایتی نو از زندگی یکی از دانشجویان پیرو خط امام(ره) ارائه دهد که نقشی تأثیرگذار در برهه‌های مختلف تاریخ انقلاب و جنگ تحمیلی داشت.

او در اثر جدید ضمن مطالعه کارهای گذشته، با پیدا کردن اسناد جدید و هم‌صحبتی با راویان متعدد که گاه برای اولین‌بار صورت گرفته، اثری خوش‌خوان ارائه کرده که برای همه به ویژه نسل جوان خواندنی است و لحظات شیرینی را رقم خواهد زد.

غفارحدادی در مقدمه این اثر درباره روش کار و شخصیت شهید وزوایی می‌نویسد: «روزی در میانه هجده‌سالگی شبیه ما بود. شبیه ما آدم‌های معمولیِ این روزها و نه حتی آدم‌های نسلِ خودش. می‌توانست خوش باشد و بی‌خیالِ همه‌چیز رشد کند و به پول و شهرت و هر چیزی که می‌خواست برسد. می‌توانست به تاریخ گره نخورد؛ در روزگاری که تاریخ، زیادی گره خورده بود. ولی افتاد به باز کردن یک به یک گره‌هایی که سر راه رشد کشورش افتاده بود و یا در لحظه می‌افتاد. استبداد، فقر، استعمار، جنگ. با دست، با دندان، با جان. یکی را که باز می‌کرد، گره کورتری جلوی راهش سبز می‌شد. عادت به کارهای سخت نداشت. اما آدمِ کارهای سخت شد. بس که امید داشت به حل مشکل‌ها و نمی‌ترسید از خطر کردن و ناامید نمی‌شد از شکست‌ها. گره‌ها جلویش غول می‌شدند و او از هفت خان می‌گذشت تا آن‌ها را باز کند و گاهی هفت وادی سخت را باید می‌گذراند که قسمتی از جغرافیای مردم را از دست بدقلقیِ تاریخ نجات بدهد. روزی که در میانه بیست و دوسالگی، از جانش برای باز کردن گرهی مایه گذاشت، اصلاً شبیه آدم‌های معمولی نبود. نه آدم‌های معمولیِ نسل خودش و نه آدم‌های نسل ما و نه حتی نسل گذشته‌اش. این کتاب شرح یک سفر چهار ساله است. چهارسالی که در آن کسی از یک آدم معمولی به یک قهرمانِ فراموش نشدنی تبدیل شده است. شرح یک سفر چهارساله جذاب و رو به رشد. یک سفرِ عمودی.

آنچه مرا به نوشتن این سفرنامه تشویق کرد، «نشناختن» بود. نشناختنِ کسی که رزومه‌اش می‌گفت یکی از بزرگ‌ترین و موفق‌ترین فرماندهان دوران جنگ بوده. اما چرا «شناخته شده» نبود؟ با این سؤال وارد زندگی محسن شدم و هرچه پیش‌تر رفتم، بیشتر دانستم که تاریخِ بی‌وفا به جبران دخالت‌های محسن، او را به دیار غفلت تبعید کرده...»

 

انتهای پیام/ر