سرویس: استان ایلام
کد خبر: 52963
|
16:01 - 1400/05/14
نسخه چاپی

برای شیرزنی ۸۴ ساله به نام (کلانتر)

برای شیرزنی ۸۴ ساله به نام (کلانتر)
لطیف صادقی نوشت: مادر شهیدان علیرضا و مرتضی ساده میری از جمله این تابلوهای مجسم ایثار و استقامت است که حتی اگر از اسمان گلوله ببارد ، نباید از کنار زندگی پر افتخار و در عین حال پر مشقت وی به سادگی عبور کرد و بدان نپرداخت .

"لطیف صادقی"،در یادداشتی به مناسب در گذشت مادر شهیدان ساده میری با عنوان " برای شیرزنی ۸۴ ساله   به نام (کلانتر)" نوشت:

اگر چه کرونای نامرد شخصیتهای ارزشمندی را از ایران عزیز گل چین کرد و داغ گرانی بر دل همگان نهاد و اه از نهاد مردم دراورده و مرگ و میر در این ایام تبدیل به رویه ای معمول وعادی شده است اما حیف است که بی تفاوت از کنار مرگ برخی اسطوره ها گذشت و از انان یادی نکرد .

مادر شهیدان علیرضا و مرتضی ساده میری از جمله این تابلوهای مجسم ایثار و استقامت است که حتی اگر از اسمان گلوله ببارد ، نباید از کنار زندگی پر افتخار و در عین حال پر مشقت وی به سادگی عبور کرد و بدان نپرداخت ...

حقیر نه به واسطه گفته ها و شنیده ها بلکه به واسطه سالها زندگی در جوار هم و افتخار همسایگی و درک متقابل درد ها و رنج های این مادر مومن و فداکار در محضر شما خوبان شهادت میدهم که

(اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا)

((خدایا ما جز خیر و خوبی از او ندیدیم ))

حاجیه صنمبر توشکا معروف به(حاجیه کلانتر)

از ۶ فرزند پسر ( علیرضا - مرتضی - علی داد - اقا رضا - احسان و  قدرت ) دو فرزند رشیدش را تقدیم انقلاب و دفاع مقدس کرد ( علیرضا از موسسین و مسولین ارشد جهاد سازندگی و مرتضی هلتی از فرماندهان لشکر ۱۱ امیرالمومنین (ع )

و همواره فراق و درد و داغ این دو دلاور را به همراه داشت و تمثال مبارکشان را از خود جدا نساخت و در رویا با انان زندگی میکرد و بخشی از عمرش را با اشک و اه بر سر مزار این عزیزان سپری کرد

ذکر خدا و قرائت حمد و سوره ورد زبانش بود و غرق در لحظه های خاطره انگیز ، با فرزندانی که در عصر خویش مثال زدنی بودند

او پای ثابت محافل و مجالس تجلیل از شهیدان بود و پیش قراول یادواره های دفاع مقدس ...

نه خود و نه فرزندانش هیچگاه اهل شکوه و شکایت نبودند و طلبکارانه از کسی هم تقاضایی نداشتند و در همان چند متر زمین قبل از انقلاب زندگی ساده و پر مشقت خویش را سپری کردند

یادم هست وقتی که شعله های اتش انقلاب گر گرفت و ساواکی ها و ژاندارمها و شهربانی چی های ایلام ، برای دستگیری علی رضا و مرتضی محله صاحب الزمان را قرق کردند یک تنه در برابر انان ایستاد و مانع از دستگیری فرزندانش شد

شجاعت و هیبت مردانه وی در برابر دژخیمان رژیم ، وی را ملقب به نام  ( کلانتر ) کرد

انقلاب که پیروز شد علیرضای خوش سیما در حین انجام ماموریت جهادی به درجه رفیع شهادت نائل امد و خاک غم بر روح و روان این خانواده پاشیده شد

و نشاط و شادمانی از این خانه کاه گلی رخت بربست به نحوی که هیچگاه خنده بر لبان این مادر ظاهر نشد که نشد

با اغاز جنگ فرزند دوم خانواده مرتضی ساده میری معروف به هلتی و حاج علی داد فرزند سوم هم به خیل رزمندگان و ایثارگران پیوستند و مرتضی بلند قامت گل سرسبد لشکر امیرالمومنین شد و رشادتهایش زبانزد عام و خاص گردید و پس از پایان جنگ و همزمان با انتفاضه شیعیان جنوب عراق در اغاز یک عملیات برون مرزی در سال ۶۹ در منطقه قلاویزان به فیض عظمای شهادت نائل امد و این مادر درد مند زندگی بحرانی تر را تجربه کرد

حس این مادر نسبت به مرتضی فرا تر از مادر و فرزندی بود ... هیچگاه شین گرم وی را دم بیمارستان امام فراموش نمیکنم و فریادهای اسمانخراشش را در حین دفن مرتضی را .....

شاید باورش برایتان سخت باشد اما هر گاه که مصیبتهای حضرت زینب را مرور میکنم ناخود اگاه ذهنم به سوی چنین مادر داغدیده ای پرتاب میشود ...

و من حقیر چقدر سعادتمند بودم برای ادای احترام به این کلانتر زن تاریخ ایلام ...

برای ادای احترام به این اسطوره صبر و شکیبایی...

براستی که اونه فقط مادر مرتضی و علی رضا که مادر همه بچه های محله صاحب الزمان و سعدی بودند

بدرود مادر غم زده من

سلام مان به علی رضا و مرتضی دلاور برسان و بگو در قلب و ذهن بچه های محل پاک شدنی نیستید

 

انتهای پیام/ک

 

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد