سرویس: جهاد و مقاومت
کد خبر: 40905
|
09:01 - 1398/10/12
نسخه چاپی

پرستاران زن دوران دفاع بیان کردند؛

وصیتی از یک شهید که 36 سال به آن عمل شد

وصیتی از یک شهید که 36 سال به آن عمل شد
اکرم دبیریان گفت: در عملیات والفجر ۲ مجروحی آوردند که وقتی بر بالینش رسیدم به جیبش اشاره کرد، در جیبش زیارت عاشورا بود، همانجا به من گفت زیارت عاشورا را ترک نکن، از آن روز زیارت عاشورا را ترک نکردم.

به گزارشايلام بيدار،  همایش شکوه ایثار به مناسبت ولادت حضرت زینب (س) در تکریم از بانوان پرستار و امدادگران دوران دفاع مقدس عصر دیروز (سه‌شنبه) با حضور مریم‌ مجتهدزاده رئیس سازمان نشر آثار و ارزش‌های مشارکت زنان در دفاع مقدس، معصومه آباد از اسرای دوران جنگ تحمیلی در فرهنگسرای بهاران برگزار شد.

در بخشی از این مراسم اکرم دبیریان، ایران ترابی، سیده زهرا شفیعی‌پور، سیما کرمانشاهی و مریم کاتبی از امدادگران و پرستاران دوران دفاع مقدس در میزگردی صمیمانه به بیان خاطرات خود از دوران دفاع مقدس پرداختند.

سه شب سخت در سوسنگرد

ایران ترابی در این مراسم اظهار داشت: با پیروزی انقلاب اسلامی پاوه محاصره شد و امام فرمودند باید پاوه آزاد شود. با تیمی از تهران توسط دکتر زرگر وارد کرمانشاه و سپس پاوه شدیم. آنقدر پاوه مجروح داشت که مقر سپاه و ژاندارمری را به صورت درمانگاه درآوردیم و مجروح‌ها را از خانه‌ها به آنجا آوردیم. بسیاری زخم‌هایشان کرم زده بود. چند روز در پاوه بودیم، بیمارستان مثل میدان جنگ بود، کومله و دموکرات زخمی‌ها را تکه تکه کرده بودند.

وی تصریح کرد: ۱۹ مهر اولین گروهی بودیم که با شروع جنگ به اهواز و سپس به سوسنگرد رفتیم. بیمارستان سوسنگرد فاقد آب و برق بود. من تنها خانمی بودم که در سوسنگرد فعالیت می‌کردم. دخترانم بدانند توکل و توسل در کار بسیار مهم است، از خدا خواستم مدد کند کسی زیر دست من به شهادت نرسد، خدا یاری کرد پنج جبهه مجروح را ساماندهی کردیم.

ترابی بیان کرد: سه شب از ایامی که در سوسنگرد بودیم خیلی تلخ بود. یکی شبی که محمدجواد تندگویان اسیر شد، دوم شبی بود که هویزه سقوط کرد و دانشجویان پیرو خط امام به شهادت رسیدند و سوم شبی بود که خودمان به محاصره افتادیم، شهید چمران و شهید غیوری کمک کردند تا اینکه سوسنگرد را نجات دادند.

با کیف و کتاب به جبهه رفتم

سیما کرمانشاهی نیز از پرستاران دوران دفاع مقدس روایت کرد: من به صورت مقطعی و با کیف و کتاب دانشجویی به ستاد مجروحین می‌رفتیم و به جبهه اعزام می‌شدم، زمان جنگ دانشجوی پرستاری بودم و در راه اندازی بخش‌هایی که باید سرویس به مجروحین جنگی‌ می‌داد خدمت می‌کردم.

وی افزود: در بیمارستان گلستان اهواز بودیم یک مجروح جنگی ۱۶ ساله آمده بود و به قدری پاهایش عفونت کرده بود که به سختی می‌توانستیم پانسمانش کنیم، با این حال فقط می‌گفت من را آماده کنید می‌خواهم برگردم جبهه. ما جز وظیفه کار دیگری نکردیم و ایثار و از خودگذشتگی را جوانان ما انجام دادند و در شرایط نابرابر جنگیدند. بالاتر از آنان همسران و مادران شهدا و جانبازان هستند.

به اجبار مادرم به کردستان رفتم

کاتبی بیان کرد: قبل از جنگ‌ ایران و عراق به کردستان رفته بودم و فوق العاده می‌ترسیدم اصلا فکر نمی‌کردم بتوانم بمانم. دکتر فیاض‌بخش یک روز به من گفت به کردستان برو هر چقدر گریه کردم قبول نکرد، گفت شما چون جثه درشتی دارید به درد کردستان می‌خورید. به یک خواهر دیگر هم که قد کوتاه داشت پیشنهاد داده بود به کردستان برود، به او گفته بود چون شما جثه ریزی دارید توی چشم نیستید و بهتر می‌توانید کار کنید. ما را به کردستان فرستادند و یک هفته در مریوان ماندیم. من به اصرار مادرم که گفته بود به کردستان برو رفتم و تا آخر جنگ ماندم.

به سفارش شهید 36 سال است زیارت عاشورا می‌خوانم

اکرم دبیریان نیز گفت: من بیشتر غرب بودم چون کردی و ترکی هم بلد بودم. در اتاق عمل مجروحی آوردند که بسیار حالش بد بود. فامیلش را نگاه کردم دیدم فامیل یکی از همکاران است. وقتی رفتم به همکارم گفتم فکر می‌کنم برادرت را آوردند گفت برو کارت را بکن اینجا همه برادر ما هستند. در عملیات والفجر ۲ مجروحی آوردند، وقتی بر بالینش رسیدم به جیبش اشاره کرد. در جیبش زیارت عاشورا بود، همانجا به من گفت زیارت عاشورا را ترک نکن، از آن روز زیارت عاشورا را ترک نکردم.

سیده زهرا شفیعی‌پور بیان کرد: خدا توفیق داد اولین عملیات در پاوه بودم، زمانی پاوه رفتم که گروه شهید چمران شهر را آزاد کرده بودند. زمانی که ما رفتیم از بیمارستان پاوه چیزی نمانده بود. بعد به ژاندارمری آمدیم حلقه محاصره تنگ‌تر شد‌، به لحظات سقوط رسیده بودیم و به ما گفتند سعی کنید زنده به دست دشمن نیافتید. آخرین عملیاتی که شرکت کردم عملیات مرصاد بود.

انتهای پیام/ر

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد