سرویس: حسینیه ایلام بیدار
کد خبر: 33878
|
12:25 - 1397/06/21
نسخه چاپی

حی علی العزا/ حسینیه ایلام بیدار به مناسبت شب دوم محرم ؛

لشکری می رسد از راه خدا رحم کند...

لشکری می رسد از راه خدا رحم کند...
حُر بن یزید ، لرزان گفت :« والله كه من نفس خویش را درمیان بهشت و دوزخ مخیر می بینم و زنهار اگر دست از بهشت بدارم، هر چند پاره پاره شوم و هر پاره ام را به آتش بسوزانند!».

به گزارشايلام بيدار،«گفته اندآنگاه كه حُر بن یزید ریاحی از لشكریان عمرسعد كناره می گرفت تا به سپاه حق الحاق یابد ، « مهاجر بن اوس» به او گفت : « چه می كنی؟ مگر می خواهی حمله كنی ؟ » ... و حُر پاسخی نگفت ، اما لرزشی سخت سراپایش را گرفت. مهاجر حیرت زده پرسید: «والله در هیچ جنگی تو را اینچنین ندیده بودم و اگر از من می پرسیدند كه شجاع ترین اهل كوفه كیست، تو را نام می بردم. اما اكنون این رعشه ای كه در تو می بینم از چیست؟»

 

محتضران را دیده ای كه هنگام مرگ چه رعشه ای بر جانشان می افتد؟ آن جذبه عظیم را كه از درون ذرات تن، جان را به آسمان لایتناهای خلد می كشاند كه نمی توان دید... اما تن را از آن همه ، جز رعشه ای نصیب نیست . این رعشه، رعشه مرگ است ؛ مرگی پیش از آنكه اجل سر رسد و سایه پردهشت بال های ملك الموت بر بستر ذلت حُر بیفتد ... موتوا قبل ان تموتوا. اینجا دیگر این حُر است كه جان خویش را می ستاند، نه ملك الموت. پیش چشم سٌرادقات مصفای عشق است، گسترده به پهنای آسمان ها و زمین، نورٌ علی نور تا غایت الغایات معراج نبی؛ و در قفا ، گور تنگی تنگ تر از پوست تن ، آن سان كه گویی یكایك ذرات تن را در گوری تنگ تر از خود بفشارند.

حُر بن یزید ، لرزان گفت :« والله كه من نفس خویش را درمیان بهشت و دوزخ مخیر می بینم و زنهار اگر دست از بهشت بدارم، هر چند پاره پاره شوم و هر پاره ام را به آتش بسوزانند!» ... و مركب خویش را هِی كرد و به سوی خیمه سرای حسین بن علی بال كشید.»[سید مرتضی آوینی]

روایت تاریخ کربلا

روز دوم محرم‌الحرام/ورود به کربلا

بيشتر منابع در گزارشهای خود از روز پنج شنبه دوم محرّم سال 61 هجرى، به عنوان روز ورود امام حسين(ع) و يارانش به كربلا یاد كرده اند. پس از توقفی کوتاه در منزلگاه «البِیضة»، امام(ع) و همراهانش سوار بر مرکب شدند و با شتاب حرکت کردند تا اینکه نزدیک ظهر به سرزمین «نینوا» رسیدند، در این زمان سواری مسلح از دور پدیدار شد که کمانی بر شانه داشت و از کوفه می آمد؛ همه آمدن آن مرد را به نظاره نشستند تا اینکه نزدیک شد. سوار بی آنکه به امام حسین(ع) و اصحابش سلام کند، به حر و همراهانش سلام کرد و بعد نامه ای را به دست حر داد. در این نامه ابن زیاد خطاب به حر نوشته بود که: «چون نامه من به تو رسید و فرستاده من نزد تو آمد، بر حسین(ع) سخت گیر، و او را فرود نیاور مگر در بیابان بی حصار و بدون آب! به فرستاده ام دستور داده ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بیاورد، والسلام.»

حر خدمت امام حسین(ع) آمد و نامه ابن زیاد را برای آن حضرت(ع) قرائت کرد، امام(ع) به او فرمود: "بگذار در «نینوا» و یا «غاضریه» و یا در شُفَیّه فرود آییم." حر گفت: "ممکن نیست، زیرا عبیدالله، این آورنده نامه را بر من جاسوس گمارده است!"

زهیر گفت: "به خدا سوگند چنان می بینم که پس از این، کار بر ما سخت تر گردد، یابن رسول الله(ص)! اکنون جنگ با این گروه[حر و یارانش] برای ما آسان تر است از جنگ با آنهایی که از پی این گروه می آیند، به جان خودم سوگند که در پی اینان کسانی می آیند که ما را طاقت مبارزه با آنها نیست." امام(ع) فرمود: «درست می گويي اي زهير؛ ولي من آغاز كننده جنگ نخواهم بود.» زهیر گفت: "در این نزدیکی و در کنار فرات آبادی است که دارای استحکامات طبیعی است به گونه ای که فرات از همه طرف به آن احاطه دارد مگر از یک طرف." امام حسین(ع) فرمود: "نام این آبادی چیست؟" عرض کرد: «عقر». امام(ع) فرمود: "پناه می برم به خدا از "عقر!"

 

آنگاه، حضرت(ع) متوجه حر شدند و فرمودند: «با ما اندكي بيا. سپس، فرود می آييم.» پس با هم حركت كردند تا به كربلا رسيدند. حُر و يارانش، جلوي [کاروان] امام حسين(ع) ايستادند و آنان را از ادامه مسير، باز داشتند. حُر گفت: "همين جا فرود آی كه فرات، نزديك است." امام(ع) فرمود: «نام اينجا چيست؟» گفتند: كربلا فرمود: اين جا، جايگاه كَرْب (رنج) و بَلاست. پدرم هنگام حركتش به سوي صِفّين، از اين جا گذشت و من با او بودم. ايستاد و از نام آن پرسيد. نامش را به او گفتند. پس فرمود: «اينجا، جايگاه فرود آمدن مَركب هايشان، و اينجا، جايگاه ريخته شدن خون هايشان است.» موضوع را پرسيدند. فرمود: «كارواني از خاندان محمّد(ص)، اين جا فرود می ­آيند.» سپس امام حسين(ع) فرمود: «اينجا، جايگاه مَركبها و بار و بُنه ماست و [ اينجا]قتلگاه مردانمان و جاى ريخته شدن خونمان است.». آنگاه فرمان داد كه بارهايش را در آن جا، فرود آوردند. آن روز مصادف بود با پنج شنبه، دوم محرّم و به نقلی دیگر مصادف با روز چهارشنبه، اوّل محرّم سال 61  بود.

پس از منزل گرفتن در کربلا، امام حسین(ع) فرزندان و برادران و اهل بیتش را جمع کرد و به آنان نگاهی کرد و گریست سپس فرمود: «اللهم انا عترة نبیک محمد(ص) قد اخرجنا و طردنا و ازعجنا عن حرم جدنا و تعدت بنی امیه علینا اللهم فخذ لنا بحقنا و انصرنا علی القوم الظالمین؛ خداوندا بدرستی که ما عترت و خاندان پیامبرت محمد(ص) هستیم که [از شهر و دیارمان] اخراجمان کردند و پریشان و سرگردان از حرم جدمان[رسول خدا(ص)] بیرون شدیم و  بنی امیه به ما تعرض کردند؛ خدایا پس حقمان را از آنان بگیر و ما را برابر ظالمان یاری ده.» بعد رو به اصحاب کرده فرمودند: «الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه ما درت معائشهم فاذا محصول بالبلاء قل الدیانون؛ مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان؛ حمایت و پشتیبانی از دین تا آنجاست که زندگی شان در رفاه است پس هرگاه بلاء و سختی حادث شود دینداران کم می شوند.»

 امام حسین (ع) قبل از شهادتش، همه زمین کربلا را از ساکنین غاضریه و نینوی به مبلغ شصت هزار درهم خریداری کرد و به خود آنان صدقه داد و با آنها شرط کرد که مردم را به محل قبر آن حضرت راهنمایی کنند و از آن زائران به مدت سه روز پذیرایی نمایند؛ لذا حرم و مزار امام حسین (ع) و یارانش در این شهر می باشد.

محرم؛ ماه ایستادگی در مقابل معارضین دین

رهبر انقلاب: «محرّم ماه امام حسین است، ماه حسینی است، ماه همه‌ی آن ارزشهایی است که در وجود سیّدالشّهدا (سلام‌الله‌علیه) متجلّی و متبلور است؛ ماه شهادت، ماه جهاد، ماه اخلاص، ماه وفا، ماه گذشت، ماه اهتمام به حفظ دین، دین خدا و ایستادگی در مقابل قدرتهای معارض دین. وجود مبارک سیّدالشّهدا و قضایای عاشورا و محرّم و مانند اینها، مظهر این چیزها است. و واقعاً این اعتقاد، درست است که اسلام را قیام سیّدالشّهدا حفظ کرده؛ همچنان‌که در طول زمان، در قرنهای متوالی، این حادثه روزبه‌روز زنده‌تر شده. امروز این مراسم از صد سال پیش که تدیّن مردم به‌حسبِ ظاهر، معارضینی مثل معارضین امروز هم نداشت، خیلی گرم‌تر، گیراتر، پُرشورتر و گسترده‌تر دارد انجام میگیرد؛ همه‌ی اینها معنا دارد، همه‌ی اینها ‌ نشان‌دهنده‌ی یک حقایقی و یک جریانی است که به رهبری حسین‌بن‌علی (سلام‌الله‌علیه) دارد در دنیا پیش میرود؛ و ان‌شاءالله پیش خواهد رفت و کارگشا خواهد بود و گره‌‌های ملّتها را باز خواهد کرد.» ۱۳۹۶/۰۶/۳۰

***

اشعار/دوم محرم‌الحرام

 

آفتاب دوباره ای پیداست
روی دوشش ستاره ای پیداست

مشک بر روی شانۀ عباس
لب دریا کناره ای پیداست

این طرف غیر خار در دستی
وایِ من سنگ خاره ای پیداست

آن طرف حنجری عطش آلود
در پسِ گاهواره ای پیداست

این طرف با سه شعبه های خودش
روی اسبی سواره ای پیداست

آه از توی گودی گودال
سر دارالاماره ای پیداست

اگر این نیزه ها اجازه دهند
بدن پاره پاره ای پیداست
**
خاک این دشت سربلند شده
روی پایش اگر بلند شده

کاروانی ز دور می آید
آه از هر جگر بلند شده

چهرۀ ماهتاب این لشگر
روی دست قمر بلند شده

به قد و قامت علی اکبر
چشم نیزه نظربلند شده

وای تیر سه شعبه ای انگار
روی پاهای پر بلند شده

روی زانو نشسته حرمله و
روی دستی پسر بلند شده

سمت هرکس حسین در نقشی
گه عمو گه پدر بلند شده

این خمیده سه ساله کیست مگر-
-مادر از پشت در بلند شده

نجمه گوید که قد قاسم من
از جه رو اینقدر بلند شده

روی دست تو اکبر از پا؟ نه
از میان کمر بلند شده
**
گل به وقت گلاب نزدیک است
لحظۀ اضطراب نزدیک است

لحظه ای که عمو به خود می گفت
مشک بردار آب نزدیک است

بی گمان بین آب و ششماهه
لحظۀ انتخاب نزدیک است

لحظۀ رو گرفتن ارباب
از نگاه رباب نزدیک است

آه خفاش های بی مقدار
کشتن آفتاب نزدیک است

 

لحظه های کشیدن دست و
روسری و نقاب نزدیک است

مهدی رحیمی

سخنرانی مکتوب آیت‌الله میرباقری/جلسه اول:تبیین جریان اختلاط کفر و ایمان و تفکیک آنها ذیل سوره مبارکه بینه

 

شفاعت امامان خیر و شر از پیروانشان

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم. بخش مهم و عمده ای از معارف قرآن مربوط به جریان ولایت حقه معصومین علیهم السلام و پیروان و محبین آنها و مومنین و همچنین جبهه مقابل هست. این تعبیر در روایات ما به اشکال مختلفی آمده است مرحوم فیض در صافی حدیثی نورانی از امیرالمومنین علیه السلام را نقل کرده اند «نَزَلَ الْقُرْآنُ أَثْلَاثاً: ثُلُثٌ فِينَا وَ فِي عَدُوِّنَا؛ وَ ثُلُثٌ سُنَنٌ وَ أَمْثَالٌ؛ وَ ثُلُثٌ فَرَائِضُ وَ أَحْكَام»(1) قرآن در سه بخش نازل شده البته این سه بخش مساوی نیست بلکه در واقع سه دسته است: یک بخش از معارف قرآن در مورد ما اهل بیت و محبین ماست. یک بخش از سه بخش معارف قرآن هم نسبت به دشمنان و دشمنان انبیاء گذشته است یعنی داستان اهل بیت و پیروانشان در طول تاریخ و دشمنان اهل بیت و دشمنان انبیاء گذشته که آنها هم در واقع دشمنان اهل بیت اند که این بخش عمده ای از معارف قرآن هست و یک بخش هم فرایض و احکام است. در تفاسیر روایی وقتی تأویل و باطن قرآن را توضیح می دهد بخش عمده ای از آیات مربوط به داستان اهل بیت علیهم السلام و جبهه مقابل آنهاست.

 

یکی از نکات کلیدی ای که در مطالعه و فهم قرآن به ما کمک می کند دیدن همین دو جبهه هست. خیلی وقتها خطابهای قرآن ناظر به تک تک آدم ها نیست؛ بلکه ناظر به این دو جریان هست. مثلاً آن عقوبت های سنگینی یا آن ثواب های فراوانی که ذکر می کند برای این دو جبهه یعنی ائمه و پیروان جبهه حق و جبهه باطل ائمه باطل به تبع ائمه باطل پیروانشان است و مخاطب اصلی هم در هر دو جبهه ائمه این دو جبهه هستند. در قیامت هم اینگونه است. قرآن می فرماید «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»(اسراء/71) روز قیامت وقتی مردم را صدا می زنند تا در محشر حاضر شوند، با ائمه شان صدا می زنند. در کتاب کافی بابی به این نام هست «بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِمَامَانِ إِمَامٌ يَدْعُو إِلَى اللَّهِ وَ إِمَامٌ يَدْعُو إِلَى النَّار»(2) کمک ها و دستگیری ها و شفاعت هایی در دنیا به دو صورت است، قرآن می فرماید «مَّن يَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً يَكُن لَّهُ نَصِيبٌ مِّنْهَا وَمَن يَشْفَعْ شَفَاعَةً سَيِّئَةً يَكُن لَّهُ كِفْلٌ مِّنْهَا وَكَانَ اللَّـهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مُّقِيتًا»(نساء/85) شافعین دو دسته اند یک دسته شفاعت در امور حسنه و یک دسته شفاعت در امور سیئه می کنند. ممکن است شفیع واسطه در یک امر بدی باشد و شفاعت در امر خیر نکند. او دستگیری و کمک به پیشرفت کار می کند و محور است؛ یعنی شانه زیر بار می دهد و دیگران را هم در وادی می کشد؛ ولی وادی شر است. از طرف دیگر یک عده هم کمک و دستگیری و شفاعت می کنند و کار را جلو می برند ولی شفاعتشان حسنه است. در فهم قرآن این نکته مهمی است.

 

همز و لمز مقام اهل بیت و جایگاه دشمنان آنها

قرآن در سوره همزه می فرماید «وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ * الَّذِي جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ * يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ * كَلَّا لَيُنبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ * وَ مَا أَدْرَاكَ مَا الْحُطَمَةُ * نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ * الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ * إِنَّهَا عَلَيْهِم مُّؤْصَدَةٌ * فِي عَمَدٍ مُّمَدَّدَةٍ»(همزه/1-9) ویل تهدید سنگینی است و در روایات هست هر وقت قرآن ویل می گوید، کسی که مخاطب این ویل هست در مرز کفر قرار دارد. وای بر هر همزه لمزه؛ یعنی آن کسی امکاناتی را جمع کرده و با اتکاء به این امکانات و زبان با عمل با تدبیر خودش بدگویی و همز و لمز و عیب جویی می کند و خیال می کند این امکانات تکیه گاه خوبی است؛ به امکانات مادی تکیه داده و همه را دست انداخته و مسخره و همز و لمز می کند. قرآن می فرماید: این آدمی که همزه و لمزه است را در حطمه می افکنیم. حطمه آن آتشی است که خدای متعال برافروخته و شعله ور کرده است. این آتش از درون انسان ها شعله ور شده و در قلب انسانها محیط می شود و ستونهای به هم ریخته ای است. درهای جهنم به روی این افراد بسته می شود. در ابتدا آدم به نظرش می آید این آیات راجع به کسی است که یک عیب جویی کوچکی می کند؛ البته عیب جویی ممکن است گناه کبیره باشد و اگر انسان از یک مومن یک عیب جویی کوچک هم کرد گناه کبیره است و نباید کسی این کار را بکند؛ اما واقعاً داستان یک مطلب دیگری است.

 

روایت ذیل این آیات چنین است «الَّذِينَ هَمَزُوا آلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ وَ لَمَزُوهُم »(3)، آنهایی که نسبت به آل و اهل بیت نبی اکرم و نسبت به اولیاء خدا و جبهه حق همز و لمز می کنند. همین کاری که در طول تاریخ اتفاق افتاده الان هم دشمنان اهل بیت و دشمنان اسلام انجام می دهند؛ مثلاً به انحاء مختلف به امکانات مادی خودشان تکیه کردند و جبهه حق را همز و لمز و تحقیر و مسخره می کنند و با ادبیات رکیک و سبک با انبیاء و اولیاء برخورد می کنند. الحمدالله یک خرده این تکیه گاه هایشان متزلزل شده و این حرفها را کمتر می زنند قبلاً خیلی می گفتند که دین افیون ملتهاست و انبیاء مزور بودند و کنار ثروت مندان و دولتها مردم را تزویر می کردند. الان هم جبهه مومنین را چون مومن اند تحقیر می کنند، تمدن مادی مومنین را به خاطر ایمانشان تحقیر می کنند و می گویند که اینها عقب افتاده اند اینها چنین و چنان اند این همز و لمز است. اگر انسان اینگونه نگاه نکند که یک جریان همز و لمزی درعالم وجود دارد، به امکانات مادی تکیه می کند و خیال می کند همه عالم در اختیار اوست و بناست این امکانات و موقعیت ها بماند؛ در نتیجه با تکیه بر این موقعیت های برباد رفته و بدون تکیه گاه به جبهه حق حمله و همز و لمز می کند. همز و لمزها ولو کوچک باشد و مثلاً کسی یک مومنی را تحقیر کند و دست بیاندازد همه از شیطان و ادامه همین ماجرا است.

 

در عین حال این سوره ممکن است ناظر به یک مسئله بزرگتری باشد؛ چنانچه مواقف دیگری هم در قرآن هست که اگر انسان اینگونه نگاه نکند خیلی آیات قرآن معنا نمی شود. مثلاً سوره هل اتی می فرماید: «هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئًا مَّذْكُورًا * إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا * إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا»(انسان/1-3) ما انسان را از دوردستها و از آن عالم آوردیم و همه استعدادها را در وجودش قرار دادیم و او را با استعدادهای متفاوتی آفریدیم؛ و برای این که بستر ابتلاء و امتحان و انتخاب راه خوب و بد برایش فراهم بشود، به او سمع و بصر دادیم و او را به راه هدایت و سبیلی که در او باید حرکت کند که سبیل توحید و معرفت الله است به وسیله امام هدایت کردیم. اگر همه این امکانات را به او می دادیم اما به امام و به سبیل، هدایت نمی شد این دسته بندی اتفاق نمی افتاد. انسانی که امکانات و استعداد به او دادیم می تواند در راه خوب و یا در راه بد برود؛ چون او را سمیع و بصیر کردیم و این خیلی نعمت بزرگی است. سمع و بصر بستر اگاهی های ماست.

 

وقتی امام در عالم دنیا آمد انسان به امام هدایت شد و راهش به سوی امام باز شد و اینجاست که مردم دو دسته می شوند: آنهایی که کفران نعمت می کنند این امکانات وقتی در راه امام قرار نمی گیرند کفران می شوند که نتیجه آن می شود «إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ سَلَاسِلَ وَأَغْلَالًا وَسَعِيرًا * إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا»(انسان/4-5) ما برای کافرین سلسله و غلهای آتش برافروخته ای آماده کرده ایم؛ چون امام را آوردیم و راه انسان را به امام باز کردیم اما او رویگردان است. از آن طرف آنهایی هم که دنبال امام می روند، امام شفیع آنهاست. قرآن این شفاعت را در سور دیگر هم توضیح می دهد.

 

انسان نباید فقط آحاد را ببیند بلکه باید متوجه این امر باشد که یک جبهه ای مقابل امام است که نعمت امام را کفران می کنند و محور هم دارد. این عذاب سنگین و این جهنم و سلسله ها غل ها برای همان ها است. انسانها با استعدادهای متفاوت آفریده شدند و امام هم در دنیا آمده است و اینگونه نیست که مردم راهشان به امام بسته باشد بلکه به امام هدایت شدند؛ اما یک عده ای هستند که کفران می کنند و دیگران را هم به طغیان می کشند.

 

درک حقیقت توحید از طریق امام

بسیاری از معارف قرآن ناظر به همین دو جریان است. در قرآن دعوت به توحید و انذار از شرک و کفر شده است. توحید محقق و مجسم، امام است و کفر محقق و مجسم هم اولیاء طاغوت هستند. آن کفری که در عالم محقق و به پا می شود همان اولیای طاغوت است لذا اولیاء طاغوت عمود و محور کفرند و ائمه علیهم السلام هم «دَعَائِمِ دِينِكَ وَ أَرْكَانِ تَوْحِيدِك »(4) یعنی رکن توحید و عمود دین هستند. در روایات و زیارات نسبت امام با دین اینگونه بیان شده است که امام محور و قائمه و عمود دین و رکن توحید است. قرآن بحث از توحید می کند و ما را به توحید دعوت می کند. توحید مجسم امام است و اگر قرآن ما را به توحید بشارت می دهد، یعنی رسیدن به امام و با امام بودن را بشارت می دهد العیاذ بالله نمی خواهیم بگوییم که امام خداست بلکه مقصود آن است که درک توحید جز از این راه ممکن نیست و باید انسان به امام رسیده و انوار امام در وجود او تجلی کند که این هم درجات دارد؛ آنهایی که به امام می رسند وارد وادی توحید می شوند. ایمان ده درجه دارد و همراهی با امام هم مقاماتی دارد. انسان به اندازه ای که درک از معرفت امام و ولایت امام پیدا می کند به درک از توحید می رسد کما این که به اندازه ای که به قرآن راه پیدا می کند به درجات توحید می رسد لذا درجات بهشت، هم با آیات قرآن و هم با درجات ولایت امام معنی می شود، درجات بهشت به اندازه آیات قرآن و همچنین به اندازه درجات درک امام و معرفت به امام است. این معنایش این نیست که العیاذبالله امام خداست.

 

باید بدانیم که توحید یک امر خیالی یا یک گزاره یا قضیه و یا یک چیزی در نفس، نیست. موحد شدن و حقیقت توحید را پیدا کردن به این است که حقیقت انوار امام و حقیقت انوار ولی حق در وجود انسان تجلی پیدا بکند. کافر شدن هم حقیقتش این است که کفر مجسم در وجود انسان ساری و جاری شده و همه قوای انسان ظلمانی شود. کار اولیاء طاغوت به فرموده قرآن این است «يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ»(بقره/257)

 

در آن حدیث نورانی فرمود «الْقُرْآنُ نَزَلَ أَثْلَاثاً ثُلُثٌ فِينَا وَ فِي أَحِبَّائِنَا وَ ثُلُثٌ فِي أَعْدَائِنَا وَ عَدُوِّ مَنْ كَانَ قِبَلَنَا وَ ثُلُثٌ سُنَّةٌ وَ مَثَل »(5)، معارف قرآن در مقام تنزل در سه دسته نازل شده است: در باب ما و محبین مان دشمنان ما و دشمنان انبیاء گذشته که آنها هم دشمنان اهل بیت اند و ثلث دیگرش هم احکام و فرایض و اینهاست که آنها هم به داستان امام علیه السلام بازگشت می کند. در قرآن از زوایای مختلفی نسبت به این دو جبهه حق و باطل و جبهه انبیاء و اولیاءش و نسبت به جبهه دشمنان صحبت شده است. بعضی از آن زوایا را در سالهای گذشته عرض کردیم. مثلاً اینکه از منظر قرآن دسته بندی های صفوف چیست مکاتب مختلف، دسته بندی جوامع به توسعه یافته و نیافته و طبقات مختلف اجتماعی از منظر قرآن؛ دسته بندی مردم به منعم علیهم مغضوبین و ضالین، و یا مومنین، کفار و مشرکین، منافقین، همه اینها دسته بندی های قرآن بر محور تبعیت از انبیاء و اولیاء بر محور امام علیه السلام است.

 

اختلاط و جدایی دو جبهه حق و باطل

در قرآن یک مطلبی بیان شده که به کمک روایات اهل بیت علیهم السلام توضیح داده می شود که این دو جریانی که در عالم هست جریان خیر و شر جریان کفر و ایمان جریان بندگی و عصیان، یک جایی از هم جدا می شوند. یعنی شما وقتی وارد عالم آخرت می شوید جهنمی ها به جهنم و بهشتی ها در بهشت می روند. بعد از مدتی آن کسانی هم که باید از جهنم بیرون بیایند و اصلاح شوند در جهنم خلود ندارند آنها هم دستگیری و شفاعت شده و وارد وادی بهشت و پاک می شوند. بهشت جای پاکان است جای نجاست نیست؛ یعنی اگر انبیاء و اولیاء شفاعت هم می کنند و به بهشت می برند معنایش این نیست که بهشت را نجس می کنند؛ بلکه ما را پاک می کنند زیرا بهشت جای نجاست نیست که من با صفات رذیله ام به آنجا بروم و همین دعواهای دنیا در بهشت راه بیافتد بلکه باید انسان پاک بشود؛ لذا امتحان و ابتلاء و بعد هم شفاعت می آید و این جبهه پاک می شود. یک جایی اینها از هم جدا می شوند. «إِنَّهَا عَلَيْهِم مُّؤْصَدَةٌ * فِي عَمَدٍ مُّمَدَّدَةٍ»(لمزه/8-9) یعنی در جهنم همه چیز تمام می شود چون درهای جهنم بسته می شود آنهایی که مخلد در آتش اند آنجا می مانند و بهشتی ها هم در بهشت اند. جهنمی ها هیچ نفوذی در بهشت ندارند چون این باب بسته می شود و صف ها کاملاً از هم جدا می شوند؛ ولی در دار دنیا اینگونه نیست. به طور مسلم در دار دنیا این اختلاط هست؛ البته در روایات ما قبل از دنیا را هم می گوید که در عوالمی این اختلاط بوده و این آمیختگی از یک جایی شروع شده است. اختلاط و آمیختگی ای در دار دنیا هست و مومنین با عالم کفار در این دنیا آمیخته اند و رفت و آمد و معاشرت دارند. آنها در زندگی ما حضور پیدا می کنند یا ما در فرهنگ آنها تصرف می کنیم؛ این داد و ستد هست و خیلی آثار هم دارد چون بدی های آنها به این طرف سرایت می کند و مومنین گاهی ظواهرشان تحت تأثیر کفار قرار می گیرد. چنانچه الان در جامعه مومنین می توانید ببینید.

 

کفار در یک مرحله ای از شکل گیری تمدن مادی خودشان در دوره رنسانس و بعد از آن که یک تمدن پیچیده جهانی چند لایه با یک فرهنگ مادی درست کردند و بعد هم تدبیر کردند که این مدنیت را بسط بدهند و توحش منظم را جهانی کرده و همه را مثل خودشان بکنند. یک دهکده واحد درست کردند و در این بسطی که در تمدن خودشان دادند به همه جا رفتند و حتی زندگی مومنین را هم تحت تأثیر قرار دادند. الگوی خوراک ما الگوی پوشاک ما مصرف همگی آمیخته شده و شبیه آنها خانه سازی کرده و زندگی می کنیم؛ یک مدل جهانی درست کردند و شبیه آنها تحصیل می کنیم و فارغ التحصیل می شویم؛ شبیه آنها مدارج درست می کنیم. شبیه آنها لباس می پوشیم و مشابه آنها ازدواج می کنیم و طلاق می گیریم. هرچه هم پیش می رود آثار این آمیختگی بیشتر می شود.

 

بعضی روایات ما می گوید این آمیختگی از قبل از دنیا شروع شده یعنی آنجایی که موجودات ذراتی پیش حضرت حق بودند یک عده ای مومن و یک عده ای کافر شدند. از همان جا یک عده ای بندگی خدا را قبول کردند و یک عده ای قبول نکردند. در امتحان آن عالم وقتی آتش برافروخته شد یک عده ای وارد آتش شدند و آتش برایشان گلستان شد و یک عده ای نرفتند. بعد خدای متعال این دو گل را با هم آمیخت و این آمیختگی که از آنجا شروع شده خیلی مسائل را به دنبال خودش آورده است، یک عده ای بودند که به هیچ وجه این آمیختگی در آنها نفوذ نکرد که انبیاء اینگونه بوده اند. در زیارت وجود مقدس نبی اکرم از راه آمده است «إِذْ وَكَّلْتَ لِصَوْنِهِ وَ حَرَاسَتِهِ وَ حِفْظِهِ وَ حِيَاطَتِهِ مِنْ قُدْرَتِكَ عَيْناً عَاصِمَةً حَجَبْتَ بِهَا عَنْهُ مَدَانِسَ الْعَهْرِ وَ مَعَايِبَ السِّفَاح »(6) خدای متعال یک ملائکه مقربی را گذاشته که از نبی اکرم مراقبت می کردند که این وجود مقدس در همه عوالمی که می آید و از اصلاب به ارحام منتقل می شود، هیچ عیبی در آن پیدا نشود و هیچ ناپاکی ای به آن راه پیدا نکند؛ ولی یک عده دیگر اینگونه نبودند و در آنها اختلاط پیدا شده حتی در صفات هم وارد و وراثتی شد. در این عالم هم که عالم امتحان هست این اختلاط وجود دارد و یک امتحان های خیلی سنگینی هم پیش می آید. اگر این اختلاط مومن و کافر بهشتی و جهنمی همیشه بماند کار دشوار می شود. اصلاً چطور بهشت و جهنم به پا می شود. یک بحث لطیفی در قرآن هست که این جریان به یک تفکیکی ختم می شود؛ یعنی خدای متعال این دو جبهه را از هم منفک و جدا می کند. یک اتصالی است که بعد از آن یک تفکیکی در این دو جبهه اتفاق می افتد و به تدریج به یک خلوص می رسند؛ یعنی در مسیر جدا شدن خیر و شر و خوبی و بدی در این عالم خوبها خوب خوب و بدها هم بد بد می شوند و این هم نکته این آمیختگی و امتحان است.

 

در این موضوع سوره مبارکه بینه می فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أُولئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ جَزَاؤُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ»(بینه/6-8) چه کفار اهل کتاب و چه مشرکین مستقر در نار جهنم می شوند و اینها بدترین ها هستند. آنهایی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند بهترین ها هستند که پاداش اینها در نزد پروردگارشان جنات عدن است که آن مقام رفیع بهشت است که از فرودست آن باغستان ها نهرهایی جاری است و آنها مخلد در بهشت هستند خدای متعال از آنها راضی است آنها هم از خدای متعال راضی هستند. در روایات دارد مومن در این فتنه های دنیا با این که می داند خدا هر چه برای او مقدر می کند خیر است ولی نمی تواند همیشه با تمام وجود راضی باشد. ولی وقتی قیامت و آن نتایج را که خدا که از بنده راضی می شود می بیند راضی می شود و مقام رضا پیدا می کند و این مقام کسانی است که اهل خشیت پروردگارند. این صفها در قیامت جدا می شود روایاتی را فریقین نقل کردند که وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به امیرالمومنین ارواحنا فداه فرمودند «أَنْتَ وَ شِيعَتُك »(7) یعنی خیرالبریه شما و محبین و شیعیان شما هستید. بر مدار امام یک عده ای خیرالبریه می شوند لذا شرالبریه تعریف شده و احتیاج به گفتن ندارد؛ یعنی جبهه مقابل وجود مقدس امیرالمومنین. که خود نبی اکرم اند جان نبی اکرم اند هرکجا حضرت به نبی اکرم به امیرالمومنین می گویند انت منظور خود نبی اکرم است چون خود حضرت فرمودند «أَنَا وَ عَلِيٌّ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ وَ سَائِرُ النَّاسِ مِنْ شَجَرِ شَتَّى»(8) ، من و امیرالمومنین از یک شجره هستیم. من و امیرالمومنین یک نور بودیم در صلب عبدالمطلب از هم جدا شدیم. هرکجا حضرت می گویند: شیعیان تو؛ منظورشان یعنی شیعیان من است و با لسان دیگری مقامامت خودشان را می گویند. خیرالبریه نبی اکرم هستند و امیرالمومنین و شیعیانشان هستند.

 

بنابراین بر مدار امام یک تفکیکی در قیامت اتفاق می افتد. یک جریان نبی اکرم و شیعیان حضرت و امیرالمومنین و شیعیان حضرت اند و چون یک مغالطاتی شده برای این که روشن بشود حضرت همه جا وقتی می خواهند بگویند شیعیان من می گویند شیعتک، چون شیعیان نبی اکرم همان شیعیان امیرالمومنین اند امیرالمومنین جان نبی اکرم و به تعبیر قرآن نفس نفیس نبی اکرم است. بعضی تلقی شان نشود وقتی ما می گوییم امیرالمومنین می خواهیم شرافتی بیش از نبی اکرم اثبات بکنیم؛ اینطور نیست بلکه حضرت جان نبی اکرم و نفس نفیس نبی اکرم است. در این دنیا هم این وجود مقدس آنقدر عزیز بزرگوار است که از یک طرف «بَذَلَ نَفْسَهُ فِي مَرْضَاتِ رَسُولِك »(9) است یعنی جان خودش را برای رسول خدا بذل کرده از طرف دیگر در همان زیارت فرموده است «تَاجاً لِرَأْسِه » اگر کسی پیغمبر را بشناسد می فهمد تاج سر پیغمبر یعنی چه؛ ایشان جان خودش را در راه رضای پیغمبر بذل کرده ما نمی خواهیم برای امیرالمومنین شرافت برتر درست کنیم ولی می خواهیم راه نشان بدهیم روایات اینگونه می گوید که هر کسی از امیرالمومنین یا اهل بیت فاصله گرفت از پیغمبر فاصله گرفته است. اینکه گاهی در معارف و کتب علمای شیعه و در روایات اهل بیت تأکید بر امیرالمومنین و اهل بیت می شود این در واقع تأکید بر نبی اکرم است منتها برای این است که راه را نشان بدهند که نبی اکرم یعنی اهل بیت و کسی از اینها جدا شد از حضرت جدا شده، با آنها بود با حضرت هست.

 

ورود به ملک کبیر امیرالمومنین با پذیرش ولایت

در قرآن شئون اهل بیت علیهم السلام ذیل شئون نبی اکرم تعریف می شود «إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ»(رعد/7) حضرت منذر همه عالم اند ولی هدایت نبی اکرم برای هر قومی به وسیله امامی واقع می شود در روایت است که حضرت فرمودند: منذر حضرت اند و هادی ما هستیم. این هدایت همان هدایت نبی اکرم است منتها به وسیله ائمه علیهم السلام واقع می شود. این جریان آمیختگی و اختلاط وسیعی که در دنیا است و آثار فراوانی هم دارد امتحان های سنگینی هم بر مدارش شکل می گیرد؛ یک جایی جدا می شود. در مسیر عالم دنیا شرالبریه امتحان است. بعد از جدایی خوبها به اوج خوبی می رسند و بدها هم به اوج بدی می رسند.

 

در عاشورا هم اصحاب امام حسین به قله می رسند و هم اصحاب دشمن. اگر عاشورا نباشد واقعاً دشمن در آن اوج رذالت نیست؛ در همین امتحان آمیختگی و تماسی که بین این دو جبهه هست در همین درگیری است که جبهه حق و خوبها خوبتر می شوند. اصحاب عاشورا در عاشورا اصحاب عاشورا می شوند و به اوج می رسند؛ یعنی پاره ای از مقاماتشان در عاشورا به دست می آید. آن طرف هم در عاشوراست که بدها به اوج بدی می رسند و حاضر می شوند برای رسیدن به مطامع و استکبارشان آن جنایت ها را بکنند که شرالبریه و خیرالبریه می شوند. این شرالبریه و خیرالبریه بر مدار امام حق و امام باطل در قیامت از هم جدا می شوند و دیگر راههای نفوذ بسته می شود و هیچ جهنمی ای در بهشت نفوذ ندارد؛ ولی در دنیا اینگونه نیست؛ زیرا در دنیا شیطان حق وسوسه دارد و وسوسه می کند چنانچه در روایات است «وَ هُوَ يَجْرِي مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ فِي الْعُرُوق »(10) در رگ و خون ما نفوذ می کند وسوسه می کند؛ حضرت حق به او اجازه دادند مثل خونی که در رگ و پی ما هست ورود پیدا کند حتی به نقل قرآن «الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ»(ناس/5) تا اینجا هم پیش می رود. تزیین و اغواء می کند «لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ»(حجر/39) نفخ و نفث و همز و لمز دارد در ادعیه و روایات است که شیطان می دمد و همز و لمز و نفوذ می کند و ما را به همز و لمز خودش با نفخات خودش مبتلا می کند. در این دنیا شیطان نفوذ دارد و در خانه ها ما رفت و آمد می کند و در رگ و پی ما وسوسه می کنند؛ البته به تعبیر قرآن نمی توانند ما را مجبور کنند و خدای متعال در این اختلاط به آنها سلطه نداده است «إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ»(نحل/100) اما اگر او را قبول کردی سلطه پیدا می کند ولی تا قبل از سلطه شیطان و اولیاء طاغوت اجازه وسوسه و تزیین و اغوا دارند ولی در عالم بعد اینگونه نیست.

 

یکی از نکات سوره هل اتی که سوره شفاعت امیرالمومنین است و فقط یک بار هم در قرآن آمده این است «وَإِذَا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيمًا وَمُلْكًا كَبِيرا»(انسان/20) در فضای ابرار و اولیاء الهی نعیم و ملک کبیر است، امام رضا فرمود نعیم یعنی ولایت ما، ابرار غرق در نعیم و در ملک کبیرند. ملک کبیر هم ملک امیرالمومنین و ملک اهل بیت است ، صاحب ملک کبیر کسی است که مَلَک هم بدون اذن او در ملکش رفت و آمد نمی کند و امیرالمومنین هم اکنون اینطورند؛ یعنی ملک هم بدون اجازه حضرت در ملکش رفت و آمد نمی کند. «إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا»(انسان/5) در عالم آخرت که می رویم صفها جدا شده و مومنین وارد بهشت می شوند. محیط زندگی ابرار در عالم آخرت نعیم و ملک کبیر است. در روایات است که ملک کبیر یعنی مومن در بهشت آنقدر جایگاه در نزد خدای متعال پیدا می کند و حفظه و ابواب و دربان دارد که هر کسی نمی تواند در خانه اش بیاید حتی ملائکه وقتی می خواهند بیایند وارد بشوند باید اجازه بگیرند و بدون اجازه رفت و آمد نمی کنند؛ اما در دار دنیا اینگونه نیست مگر انهایی که وارد ملک عظیم امیرالمومنین در دار دنیا شدند و به حقیقت ولایت رسیده اند آنها در همین دنیا هم ممکن است شیطان دیگر حق رفت و آمد در خانه آنها را نداشته باشد و الا شیاطین در خانه مومن های معمولی رفت و آمد می کنند و حتی وسوسه و تزیین و اغوا هم می کنند؛ ولی وقتی وارد عالم آخرت و وارد ملک کبیر امام علیه السلام شدیم از هم جدا شده و دو دسته ایم: یکدسته شیاطین اند که دنبال ائمه خودشان می روند و یک دسته هم مومنین اند که دنبال امیرالمومنین امام المومنین سیدالموحدین می روند و وارد ملک کبیر می شوند در ملک کبیر شیاطین و حتی ملائکه هم بدون اذن آنجا حق ندارند وارد بشوند؛ یعنی اینقدر ساحت عظیم است والا ملائکه که همه نورند و کاری غیر از هدایت و نورانیت ندارند ولی آنقدر آنجا رفیع است که ملک هم باید اذن بگیرد و وارد بشود.

 

بنابراین این جریان این اختلاطی که در عالم هست تفکیک می شود و عوالم جدا می شود و نفوذ عالم شرور به عالم خیرات بسته می شود و ائمه نار هیچ نفوذی ندارند و قدرت وسوسه ابلیس در قیامت از او گرفته می شود البته یک مراحلش هم در همین دنیا اتفاق می افتد که طبق روایات مراحلی از تفکیک در همین عالم دنیاست.

 

یکی از روایاتی که در باب طول غیبت امام زمان علیه السلام هست روایت معروفی است که سدیر نقل می کند می گوید من و اصحاب خصوصی بر امام صادق علیه السلام وارد شدیم دیدیم چشم حضرت پراز اشک است و لباس مخصوص حالت حزن و اندوه دارند ما حال حضرت را دیدیم نگران شدیم عرض کردیم آقا چه اتفاقی افتاده فرمودند من در کتاب جفر که یکی از کتبی است که در محضر ائمه از علوم مختصه ائمه است احوال وجود مقدس امام زمان حضرت بقیه الله را می دیدم و این حالت به من دست داده می گوید: دیدیم حضرت مشغول اشک ریختن هستند و می فرمایند: «سَيِّدِي غَيْبَتُكَ نَفَتْ رُقَادِي وَ ضَيَّقَتْ عَلَيَّ مِهَادِي وَ ابْتَزَّتْ مِنِّي رَاحَةَ فُؤَادِي»( 11) غیبت تو خواب و راحتی من را گرفته است. عرض کردم: چه می فرمایید فرمود دوران غیبت فرزندم امام زمان علیه السلام حضرت بقیه الله را در آن کتاب دیدم و ابتلائات ایشان من را مضطرب کرده، بعد داستان حضرت نوح را گفتند که خدای متعال به او وعده پیروزی داد حضرت نوح قومش را دعوت کرد اما یک جمعیت محدود ایمان آوردند و اکثریت مشرک بودند حضرت 950 سال پیغمبری کرد و اینها ایمان نیاوردند و مزاحم این مومنین اندک دور و بر حضرت نوح هم بودند حضرت به این قوم خودش وعده پیروزی داده بود که صبر کنید پیروزی نزدیک است خدای متعال جبرئیل را فرستاد هسته های خرمایی آورد که اینها را بکارید منتظر باشید تا این درخت ها ثمر بدهد.

 

خب تلقی این بود که وقتی این درخت ها ثمر داد دیگر زمان پیروزی است این درخت ها را کاشتند نخل هم تا ثمر بدهد طول می کشد خرماها به ثمر نشست و آنها منتظر پیروزی بودند دوباره دستور داده شد هسته های این خرماها را بکارید و منتظر بمانید. تا هفت بار در آن روایت هست که این کار تکرار شد خیلی از همین اندکی هم که بودند رفتند و دور و بر حضرت نوح یک عده محدودی ماندند که اینها هم یکی یکی صفشان جدا شد حضرت فرمودند نکته این امر این بود این که اینقدر این پیروزی به تأخیر می افتاد و امتحان سخت می شد که همان جمعیت اندک هم متفرق شده و حتی جزو مزاحمین شدند. خدای متعال به حضرت نوح وعده داده بود که وقتی به پیروزی رسیدی دیگر دوران امنیت است و ناامنی و دغدغه و درگیری در جبهه شما نیست. حضرت حق می خواست آنهایی که اهل این راه نیستند و بعد از پیروزی می خواهند در جبهه حضرت اخلال بکنند اینها از هم اکنون صفشان جدا بشود لذا امتحان را سخت کرده و کوره امتحان را داغ کرد. برای حضرت نوح و مومنین خیلی سخت بود که در آن فشار به آنها وعده می دهند این خرماها باید ثمر بدهد دوباره بکارید تا ثمر بدهد. آنهایی که در وجودشان خدشه ای بود اگر به پیروزی می رسیدند از درون جبهه خود حضرت سر بر می داشتند و مشکل ایجاد می کردند اینها باید پراکنده می شدند تا آنهایی که ناب و خالص هستند در کنار حضرت بمانند تا در درون جبهه حضرت نفاقی نفوذ نمی کند

 

اقامت در واقعه عاشورا؛ محل امان از فتنه کفار

حضرت فرمود نسبت به فرزند من هم اینگونه است برای این که خدای متعال به حضرت وعده قطعی داده است که «يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا»(نور/55)؛ یا در جای دیگر قرآن می فرماید «وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ»(انبیاء/105) این وعده هایی که خدا به امام زمان داده برای این است که جبهه اش خالص بشود و دیگر از درون جبهه حضرت نزاعی برنخیزد. هرچه بیشتر طول می کشد پراکنده می شوند. امتحانی است که معلوم نیست چقدر آن اتفاق افتاده و چقدر آن اتفاق خواهد افتاد خلوص تدریجی جبهه حق همیشه با امتحانات سنگین و خالص شدن ها همراه است و یک مرزی از این تفکیک هم در این دنیا تا در دوران ظهور و رجعت اتفاق می افتد ولی تا قبل آن یک اختلاطی هست.

 

سوره بینه یکی از اصلی ترین آیات و سوری است که به این موضوع پرداخته است، بحث جریان این آمیختگی جبهه حق و باطل وجریان تفکیک این دوجبهه و چگونگی تفکیک ها بیان می شوند. اینکه چه اتفاقاتی می افتد تا جبهه حق به خلوص خودش و جبهه باطل هم به خلوص خودش می رسد و در نقطه خلوص خودش بهشت و جهنم وارد می شوند. اینها با همه وجود بهشتی و خالص اند و آنها هم با همه وجود شرالبریه و خالدین فیها هستند. این چطوری اتفاق می افتد. شاید این سوره مبارکه یکی از آن سوره ها و آیات محوری است که این بحث را مورد دقت قرار داده است. لذا در مباحث بعدی قدری بحث خواهیم کرد تا روشن شود این اختلاط چگونه است این آمیختگی حکمتش چیست تا کجا ادامه دارد چطور این اختلاط ها جدا و تصفیه می شوند و چطوری مومنین در این جریان مصون و محفوظ می مانند و چطور است که در این اختلاط مومن گاهی در صلب کافر هم می رود ولی محفوظ می ماند وسیله این تفکیک چیست.

 

یکی از اصلی ترین ابتلائاتی که همه انبیاء و اولیاء و نبی اکرم و اهل بیت علیهم السلام تحمل کردند برای همین تفکیک برای این که این دو جبهه جدا بشود و شر کفار از سر مومنین کم بشود عاشورای امام حسین است. لذا اگر کسی می خواهد در این آمیختگی ضرر نکند و این اختلاط او را آلوده نکند باید خودش را به کربلا برساند هرکسی در وادی کربلای امام حسین آمد و مقیم این وادی شد در این عالم فتنه و اختلاط خیر و شر از ناحیه آنها شری به او نمی رسد که فرمودند «إنّ الحسين مصباح الهدى و سفينة النجاة»

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 627

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 215

(3) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 24، ص: 310

(4) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 1، ص: 407

(5) تفسير العياشي، ج 1، ص: 10

(6) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج 2، ص: 606

(7) الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 671

(8) تفسير فرات الكوفي، ص: 161

(9) المزار (للشهيد الاول)، ص: 106

(10) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 113

(11) كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص: 353

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد

تازه ترین مطالب